جدول جو
جدول جو

معنی آبدستدان - جستجوی لغت در جدول جو

آبدستدان
(دَ)
آبدستان. رجوع به آبدستان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب دستان
تصویر آب دستان
آفتابه، برای مثال کنیزک ببرد آبدستان و تشت / ز دیدار مهمان همی خیره گشت (فردوسی - ۶/۴۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبدندان
تصویر آبدندان
نوعی انار بی دانه، نوعی گلابی، نوعی حلوا و شیرینی نرم و لطیف، برای مثال تشنه در آب او نظر می کرد / آبدندانی از جگر می خورد (نظامی۴ - ۶۸۸)، کنایه از گول، ساده لوح، برای مثال حاسدت با تو اگر نرد عداوت بازد / آبدندان تر از او کس نتوان یافت، بباز (انوری - ۲۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبستان
تصویر آبستان
آبستن، برای مثال درد زه گر رنج آبستان بود / بر جنین اشکستن زندان بود (مولوی - ۴۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
آفتابه ای که بدان دست و روی شویند. ابریق. (مهذب الاسماء). تاموره. مطهره:
سر فروبرد و آبدستان خواست
بازوی شهریار را بربست.
عسجدی یا سنائی یا عنصری.
درساعت طشت و آبدستان بیاوردند. (تاریخ برامکه).
آسمان آورده زرین آبدستان زآفتاب
پشت خم پیش سران چون آبدستان آمده.
خاقانی.
آبدستان در مصراع ثانی این بیت شاید بمعنی ابریق یا خادم و چاکر باشد.
من خمش کردم که آمد خوان غیب
نک بتان باآبدستان میرسند.
مولوی.
، مشربه
لغت نامه دهخدا
(دِ)
اردستان
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قسمی نار که استخوان و هسته ندارد، و آن را رمان املیسی و رمان املیدی گویند. (از ربنجنی) ، قسمی از امرود:
میچکد آب حیات از میوۀ اشعار من
گوییا در بوستان آبدندان بوده ام.
؟
، نوعی از حلوا و شیرینی ها:
تشنه در آب او نظر میکرد
آبدندانی از جگر میخورد.
نظامی.
و آن دگر نقل و آبدندانا.
عبید زاکانی.
، گول. ساده لوح. سلیم دل. پپه. پخمه. مفت باز. زبون و مغلوب. (صحاح الفرس) :
با عالم بر، قمار میبازم
داو سه سه و سه شش همی خوانم
وانگه بکشم همه دغای او
بنگر چه حریف آبدندانم.
مسعودسعد.
گنه بمن بر، دلال وار عرضه دهد
بدان سبب که خریدار آبدندانم.
سوزنی.
حادثه در نرد درد وفتنه در شطرنج رنج بدسگالت را حریف آبدندان یافته.
انوری.
حاسدت با تو اگر نرد عداوت بازد
آبدندان تر ازو کس نتوان یافت، بباز.
انوری.
خرد رااز سر غیرت قفای خاکپاشان زن
هوی را از بن دندان حریف آبدندان شو.
خاقانی.
، صاحب دندانی رخشان:
شاهدان آبدندان آمده در کار آب
فتنه را از خواب خوش دندان کنان انگیخته.
خاقانی.
، صاحب برهان به کلمه معنی مضبوط و موافق و شجر و گیاه نیز داده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبدست دان
تصویر آبدست دان
آبدستان ابریق آفتابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدسدان
تصویر آبدسدان
آبدستان ابریق آفتابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدستان
تصویر آبدستان
آفتابه که با آن دست وروی میشویند
فرهنگ لغت هوشیار
گول ساده لوح ابله پیه پخمه، حریفی که در قمار بتوان از او برد مفت باز، دارای دندان درخشان، جنسی از امرود، قسمتی از انار که هسته ندارد، بطور عام درخت و گیاه را گویند، نوعی حلوا و شیرینی که از آرد سفید و روغن و قند سازند
فرهنگ لغت هوشیار
حامله باردار (انسان و حیوان و گیاه)، یا مثل آبستنان رفتن، سخت بکاهلی و آهستگی راه رفتن، مخفی نهفته نهان. یا آبستن بودن، حامله بودن باردار بودن، آبستن از کسی. رشوه نهانی از کسی گرفته بودن، یا شب آبستن است. وقوع حوادث تازه محتمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدستان
تصویر آبدستان
((دَ))
ابریق، آفتابه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبدندان
تصویر آبدندان
((دَ))
ساده لوح، ابله، حریفی که در قمار به راحتی مغلوب شود، نوعی گلابی، نوعی انار که بدون هسته می باشد، نوعی حلوا
فرهنگ فارسی معین
آبدستان در خواب خزینه دار و صاحب تدبیر بود که دخل و خرج در دست ا و بود، اگر بیند که پادشاهی آبدستان به وی داد دلیل کند که خزینه دار و مدیر پادشاه بود و اگر او ره کسی دهد هم، بر این قیاس بود. محمد بن سیرین
دیدن آبدستان در خواب بر پنج وجه بود: اول: خادم، دوم: خزینه، سوم: مدیر کار، چهارم: فرزند، پنجم: روزی اندک از جایی که امید ندارد.
آبدستان درخواب، خامم بود. و اگر بیند که آبدستان او بشکست یا ضایع شد، دلیل کند که زن از وی جدا گردد یا بمیرد. و اگر بیند که از آبدستان آب همی خورد، دلیل کند که وی فرزندی حاصل شود خاصه، که آب را صافی بیند و خوش طعم .
فرهنگ جامع تعبیر خواب