جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آبدستان

آبدستان

آبدستان
آفتابه ای که بدان دست و روی شویند. ابریق. (مهذب الاسماء). تاموره. مطهره:
سر فروبرد و آبدستان خواست
بازوی شهریار را بربست.
عسجدی یا سنائی یا عنصری.
درساعت طشت و آبدستان بیاوردند. (تاریخ برامکه).
آسمان آورده زرین آبدستان زآفتاب
پشت خم پیش سران چون آبدستان آمده.
خاقانی.
آبدستان در مصراع ثانی این بیت شاید بمعنی ابریق یا خادم و چاکر باشد.
من خمش کردم که آمد خوان غیب
نک بتان باآبدستان میرسند.
مولوی.
، مشربه
لغت نامه دهخدا

آبدستان

آبدستان
آبدستان در خواب خزینه دار و صاحب تدبیر بود که دخل و خرج در دست ا و بود، اگر بیند که پادشاهی آبدستان به وی داد دلیل کند که خزینه دار و مدیر پادشاه بود و اگر او ره کسی دهد هم، بر این قیاس بود. محمد بن سیرین
دیدن آبدستان در خواب بر پنج وجه بود: اول: خادم، دوم: خزینه، سوم: مدیر کار، چهارم: فرزند، پنجم: روزی اندک از جایی که امید ندارد.
آبدستان درخواب، خامم بود. و اگر بیند که آبدستان او بشکست یا ضایع شد، دلیل کند که زن از وی جدا گردد یا بمیرد. و اگر بیند که از آبدستان آب همی خورد، دلیل کند که وی فرزندی حاصل شود خاصه، که آب را صافی بیند و خوش طعم .
فرهنگ جامع تعبیر خواب

آب دستان

آب دستان
آفتابه، برای مِثال کنیزک ببُرد آبدستان و تَشت / ز دیدار مهمان همی خیره گشت (فردوسی - ۶/۴۹۱)
آب دستان
فرهنگ فارسی عمید

آبستان

آبستان
حامله باردار (انسان و حیوان و گیاه)، یا مثل آبستنان رفتن، سخت بکاهلی و آهستگی راه رفتن، مخفی نهفته نهان. یا آبستن بودن، حامله بودن باردار بودن، آبستن از کسی. رشوه نهانی از کسی گرفته بودن، یا شب آبستن است. وقوع حوادث تازه محتمل است
فرهنگ لغت هوشیار

آبستان

آبستان
آبستن، برای مِثال درد زه گر رنج آبستان بُوَد / بر جنین اشکستن زندان بُوَد (مولوی - ۴۷۴)
آبستان
فرهنگ فارسی عمید