جدول جو
جدول جو

معنی آبد - جستجوی لغت در جدول جو

آبد
(پسرانه)
همیشگی، دائمی، جاودانه
تصویری از آبد
تصویر آبد
فرهنگ نامهای ایرانی
آبد
(بِ)
جاودانه. ج، آبدین، مرغ مقیم بیک جا، خلاف قاطع، جانور وحشی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبده
تصویر آبده
آب دهنده، آن قسمت از مجرای قنات در زیرزمین که آب از آن بیرون می آید و داخل قنات می شود
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
چاه اصلی و نخستین یا مادرچاه کاریز
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
چیستان. چربک. سخن غریب. مثل. حکایت. بردک، آن داهیه که بماند یاد کردن آن همیشه. (ربنجنی) ، جانور وحشی، مرغ که بر جای ماند و بسردسیر و گرمسیر نشود، سختی. (ربنجنی). ج، اوابد
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نام یکی از قضات بنی اسرائیل
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبدست
تصویر آبدست
قسمی جامه وپوشش، لباده، جبه آستین کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدستان
تصویر آبدستان
آفتابه که با آن دست وروی میشویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدست دان
تصویر آبدست دان
آبدستان ابریق آفتابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدست خانه
تصویر آبدست خانه
خلوت خانه مستراح جایی آبدست خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدست جای
تصویر آبدست جای
خلوت خانه مستراح جایی آبدست خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبداری
تصویر آبداری
شغل آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدانک
تصویر آبدانک
مثانه کوچک آبدان کوچک، مثانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدان
تصویر آبدان
غدیر، آبگیر، آب انبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدستاندار
تصویر آبدستاندار
آفتابه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدارو
تصویر آبدارو
زفت رومی، مومیائی
فرهنگ لغت هوشیار
نام مرغکی که به عربی صعوه گویند پرنده کوچکی است از تیره گنجشکان گازر گازرک سنگانه دم جنبانک صاحاب کچل (نواحی خراسان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدارخانه
تصویر آبدارخانه
اطاقی که مخصوص تهیه چای و قهوه و شربت و امثال آن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدستان دار
تصویر آبدستان دار
آنکه در سرای پادشاهان و رجال شغلش آفتابه داشتن است آفتابه چی
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی برای کوبیدن برنج که با آب کار کند دنگی که بنیروی آب حرکت کند و بدان شلتوک برنج کوبند نیز از نیشکر آب گیرند، جدا کردن پوسته از برنج (باصطلاح شلتوک) (بیشتردر مازندران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدستی
تصویر آبدستی
مهارت، چابکی، تندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدسدان
تصویر آبدسدان
آبدستان ابریق آفتابه
فرهنگ لغت هوشیار
گول ساده لوح ابله پیه پخمه، حریفی که در قمار بتوان از او برد مفت باز، دارای دندان درخشان، جنسی از امرود، قسمتی از انار که هسته ندارد، بطور عام درخت و گیاه را گویند، نوعی حلوا و شیرینی که از آرد سفید و روغن و قند سازند
فرهنگ لغت هوشیار
ماستی که در آن آب کنند و بصورت دوغ در آورند ماستی با آب بسیار. یا بخیه به آبدوغ زدن، رنج بی فایده بردن، گچ یا آهک آبکی که برای اندودن دیوارها بکار رود دوغاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدوغ خیار
تصویر آبدوغ خیار
خوراکی که عبارتست از ریزه های خیار که در میان آبدوغ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب باب دوغ چون آبدوغ، گچ یا آهک با آب بسیار تنک و رقیق کرده آبدوغ دوغاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدهان
تصویر آبدهان
آنکه سر نگاه نتواند داشت کسی که راز نگاه ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدهانی
تصویر آبدهانی
آبدهان بودن آنکه راز نگاه ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
جامه یا متاعی دیگر که در آب افتاده و زیان ندیده باشد، خیس مرطوب تر
فرهنگ لغت هوشیار
جامه یا متاعی دیگر که در آب افتاده وبه آن زیان رسیده باشد، باتجربه، آسیب دیده براثر آب، خیس تر نم کشیده، قرار گرفته در معرض آب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدن
تصویر آبدن
آبادان آباد معمور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبده
تصویر آبده
چیستان، چربک، حکایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبدار باشی
تصویر آبدار باشی
رئیس آبداران آنکه بر کارکنان آبدارخانه ریاست کند متصدی آبدارخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبده
تصویر آبده
((بِ دَ یا دِ))
جانور وحشی، دد، جمع اوابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبدیده
تصویر آبدیده
آواریه
فرهنگ واژه فارسی سره