معنی związać - جستجوی لغت در جدول جو
związać
رشته کردن، مستعد رشوه
ادامه...
رِشتِه کَردَن، مُستَعِد رِشوِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
wiązać
بستن به، بسته، بستن، بسته بندی کنید، باند زدن، مشخّص شده است
ادامه...
بَستَن بِه، بَستِه، بَستَن، بَستِه بَندی کُنید، باند زَدَن، مُشَخَّص شُدِه اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
związek
ارتباط، مادّی بودن، اتّحاد، وحدت، رابطه، همبستگی
ادامه...
اِرتِباط، مادّی بودَن، اِتِّحاد، وَحدَت، رابِطِه، هَمبَستِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
zwisać
آویزان بودن، آویزان کردن، افتادن، سقوط
ادامه...
آویزان بودَن، آویزان کَردَن، اُفتادَن، سُقوط
دیکشنری لهستانی به فارسی
zwijać
گوله کردن، تقلّب کردن، مارپیچ کردن، مارپیچ
ادامه...
گولِه کَردَن، تَقَلُّب کَردَن، مارپیچ کَردَن، مارپیچ
دیکشنری لهستانی به فارسی