معنی zwisać
zwisać
آویزان بودن، آویزان کردن، افتادن، سقوط
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با zwisać
zwijać
zwijać
گولِه کَردَن، تَقَلُّب کَردَن، مارپیچ کَردَن، مارپیچ
دیکشنری لهستانی به فارسی
znikać
znikać
ناپَدید شُدَن، غِیرِ قابِل تَخرِیب
دیکشنری لهستانی به فارسی
zginać
zginać
خَم کَردَن، خَمیازِه کِشیدَن، خَم شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
zwołać
zwołać
گِردِ هَم آمَدَن، گِرد بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
związać
związać
رِشتِه کَردَن، مُستَعِد رِشوِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
zwężać
zwężać
مَحدود کَردَن، عَقَب نِگَه دارید، کاهِش دادَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری لهستانی به فارسی
owijać
owijać
پیچیدَن، پیچیدِگی، دَر بَر گِرِفتَن، شامِل کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
opisać
opisać
تَوصِیف کَردَن، تَوصِیفی بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
świtać
świtać
طُلوع کَردَن، اَز نَظَرِ کِتابِ مُقَدَّس
دیکشنری لهستانی به فارسی