معنی verstehen - جستجوی لغت در جدول جو
verstehen
فهمیدن، درک کنند
ادامه...
فَهمیدَن، دَرک کُنَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
versuchen
تلاش کردن، تلاش، سعی کردن
ادامه...
تَلاش کَردَن، تَلاش، سَعی کَردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
vergehen
گذشتن، بگذرد
ادامه...
گُذَشتَن، بُگذَرَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
Versehen
لغزش، ارائه شده است
ادامه...
لَغزِش، اِرائِه شُدِه اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
verteren
هضم کردن، هضم
ادامه...
هَضم کَردَن، هَضم
دیکشنری هلندی به فارسی
bestehen
اصرار کردن، تشکیل شود، تشکیل شدن
ادامه...
اِصرار کَردَن، تَشکیل شَوَد، تَشکِیل شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
gestehen
اعتراف کردن
ادامه...
اِعتِراف کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
verstauen
انبار کردن
ادامه...
اَنبار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
verstecken
پنهان کردن
ادامه...
پِنهان کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
verstoßen
مخالفت کردن، نقض شده است
ادامه...
مُخالِفَت کَردَن، نَقض شُدِه اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
verstreuen
پراکنده کردن
ادامه...
پَراکَندِه کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
verziehen
تاب برداشتن، بخشیده شد، چهره در هم کشیدن
ادامه...
تاب بَرداشتَن، بَخشیدِه شُد، چِهرِه دَر هَم کِشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
verstenen
سنگ سار کردن، متحجّر کردن
ادامه...
سَنگ سار کَردَن، مُتِحَجِّر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verdrehen
چرخاندن، پیچ و تاب
ادامه...
چَرخاندَن، پیچ و تاب
دیکشنری آلمانی به فارسی
oversteken
عبور کردن، متقاطع
ادامه...
عُبور کَردَن، مُتَقَاطِع
دیکشنری هلندی به فارسی
versieren
زینت دادن، تزئین کنید، تزئین کردن
ادامه...
زینَت دادَن، تَزئِین کُنید، تَزئِین کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
versleten
کهنه، پوشیده شده، ناتمام، فرسوده
ادامه...
کُهنِه، پوشیدِه شُدِه، ناتَمام، فَرسودِه
دیکشنری هلندی به فارسی
versteend
سنگی شده، متحجّر شده
ادامه...
سَنگی شُدِه، مُتِحَجِّر شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی
versterken
تقویت کردن، تقویت کند، قوی کردن، پایه زدن
ادامه...
تَقوِیت کَردَن، تَقوِیت کُنَد، قَوی کَردَن، پایِه زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verstoren
مضطرب کردن، مختل کردن
ادامه...
مُضطَرِب کَردَن، مُختَل کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
versturen
ارسال کردن، برای هدایت کردن
ادامه...
اِرسال کَردَن، بَرایِ هِدایَت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
erstechen
زخمی کردن، چاقو زدن
ادامه...
زَخمی کَردَن، چاقو زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
missverstehen
تفسیر نادرست کردن، سوء تفاهم
ادامه...
تَفسیر نادُرُست کَردَن، سَوءِ تَفاهُم
دیکشنری آلمانی به فارسی