معنی ukimya - جستجوی لغت در جدول جو
ukimya
بی زبانی، سکوت
ادامه...
بی زَبانی، سُکوت
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kimya
سکوت کردن، سکوت، آرام، خاموش کردن، خاموش، به طور بی صدا، ساکت، خویشتنداری، ساکت کردن، سکوت آمیز، ضمنی، بی کلام
ادامه...
سُکوت کَردَن، سُکوت، آرام، خاموش کَردَن، خاموش، بِه طُورِ بی صِدا، ساکِت، خویشتَنداری، ساکِت کَردَن، سُکوت آمیز، ضِمنی، بی کَلام
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuimba
سرود خوٰاندن، برای آواز خوٰاندن، خوٰاندن
ادامه...
سُرود خوٰاندَن، بَرایِ آواز خوٰاندَن، خوٰاندَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kimia
شیمیایی، قفس
ادامه...
شیمیایی، قَفَس
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ukiwa
ویران، متروک، ویرانی
ادامه...
ویران، مَتروک، ویرانی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
akima
محدود، آشوبگر
ادامه...
مَحدود، آشوبگَر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ukimya wa maneno
بی کلامی، سکوت کلمات
ادامه...
بی کَلامی، سُکوت کَلَمات
دیکشنری سواحیلی به فارسی