معنی tirani - جستجوی لغت در جدول جو
tirani
استبدادی، ظالم، ستمگری
ادامه...
اِستِبدادی، ظالِم، سِتَمگَری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
tamani
آرزو کردن، میل، خوکی
ادامه...
آرِزو کَردَن، مِیل، خوکی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tani
ارزان، ارزان ترین
ادامه...
اَرزان، اَرزان تَرین
دیکشنری لهستانی به فارسی
imani
اعتقادات، ایمان، اعتماد، ادراک، اعتقاد، قابل اعتماد
ادامه...
اِعتِقادات، ایمان، اِعتِماد، اِدراک، اِعتِقاد، قابِلِ اِعتِماد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
trans
خلسه، ترنس
ادامه...
خَلسِه، تِرَنس
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
trans
خلسه، پیشخدمت
ادامه...
خَلسِه، پیشخِدمَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
trans
خلسه، محروم کردن
ادامه...
خَلسِه، مَحروم کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
tirar
پرتاب کردن، پرتاب، کشیدن
ادامه...
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، کِشیدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
trahi
خیانت شده، خیانت کرده
ادامه...
خِیانَت شُدِه، خِیانَت کَردِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terni
زنگ زده، لکّه دار شده است
ادامه...
زَنگ زَدِه، لَکِّه دار شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hisani
خیریّه
ادامه...
خِیریِّه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mtihani
آزمون، تست کنید
ادامه...
آزمون، تِست کُنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tirade
شکوه و شکایت، فحش دادن
ادامه...
شِکوِه و شِکایَت، فُحش دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tirannie
ستمگری، استبداد
ادامه...
سِتَمگَری، اِستِبداد
دیکشنری هلندی به فارسی
kijani
سرسبز، سبز
ادامه...
سَرسَبز، سَبز
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tirania
ستمگری، استبداد
ادامه...
سِتَمگَری، اِستِبداد
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ticari
تجاری
ادامه...
تِجاری
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
firari
فراری
ادامه...
فَراری
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
tiruan
تقلید
ادامه...
تَقلِید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tirannia
ستمگری، استبداد
ادامه...
سِتَمگَری، اِستِبداد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
tirare
کشیدن، بکشید
ادامه...
کِشیدَن، بِکِشید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
tirata
شکوه و شکایت، کشیده شده
ادامه...
شِکوِه و شِکایَت، کِشیدِه شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
pirang
بلوند
ادامه...
بِلُوند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tirada
شکوه و شکایت، باور نکردنی
ادامه...
شِکوِه و شِکایَت، باوَر نَکَردَنی
دیکشنری لهستانی به فارسی
tyrania
ستمگری، ستاره
ادامه...
سِتَمگَری، سِتارِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
tirado
دور ریخته شده، پرتاب شده
ادامه...
دور ریختِه شُدِه، پَرتاب شُدِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
tiranía
ستمگری، استبداد
ادامه...
سِتَمگَری، اِستِبداد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
berani
بی پروا، شجاع، جسور، بی شرم، دلیر، جرأت داشتن، با دل و جرأت
ادامه...
بی پَروا، شُجاع، جَسور، بی شَرم، دَلیر، جُرأت داشتَن، با دِل و جُرأت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
jirani
مجاور، همسایه، متصّل، محلّه، کناری
ادامه...
مُجاوِر، هَمسایِه، مُتَصِّل، مَحَلِّه، کِناری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
secara tirani
به طور مستبدّانه، ظالم
ادامه...
بِه طُورِ مُستَبِدّانِه، ظالِم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی