جدول جو
جدول جو

معنی tasten - جستجوی لغت در جدول جو

tasten
دست زدن به، دکمه ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
tasten
دست زدن به، دست زدن
دیکشنری هلندی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

راه اندازی کردن، شروع کنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
شستشو دادن، برای شستن، شستن
دیکشنری هلندی به فارسی
تعمید دادن، غسل تعمید دادن، مسیحی کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
پنهان کردن، استتار
دیکشنری آلمانی به فارسی
رقصیدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
دلداری دادن، کنسول، راحت دادن
دیکشنری آلمانی به فارسی
پا گذاشتن، گام، پایین زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
شلوغی کردن، عجله، شتاب کردن، عجله کردن، تلاش کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
آزمایش کردن، تست کنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
متناسب بودن، مناسب بودن
دیکشنری هلندی به فارسی
آزار دادن، قلدری
دیکشنری هلندی به فارسی
شرقی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استاد شدن، استاد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش دادن، گوش کن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشیانه کردن، لانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
بیمار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
هزینه داشتن، هزینه
دیکشنری آلمانی به فارسی
نگه داشتن، نگه دارید
دیکشنری آلمانی به فارسی
بستن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آزمایش کردن، تست کنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
آزمایش کردن، تست کردن، آزمون دادن
دیکشنری هلندی به فارسی
بر تست کردن، نان تست
دیکشنری هلندی به فارسی
شتاب کردن، عجله کن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفرت داشتن، نفرت
دیکشنری آلمانی به فارسی
چسبیدن، پایبند
دیکشنری آلمانی به فارسی
هزینه
دیکشنری آلمانی به فارسی
سرفه کردن، سرفه
دیکشنری آلمانی به فارسی
ژست ها، حرکات
دیکشنری آلمانی به فارسی
تا کردن، تا زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
هدر رفته، هدر رفت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنبیه کردن، تنبیه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجازه دادن، اجازه دهید
دیکشنری آلمانی به فارسی
متناسب بودن، مناسب، مساوی بودن، مناسب بودن
دیکشنری آلمانی به فارسی