معنی sumienny - جستجوی لغت در جدول جو
sumienny
وظیفه شناس، واجب
ادامه...
وَظیفِه شِناس، وَاجِب
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
odmienny
ناهمگون، ناهموار، متفاوت
ادامه...
ناهَمگون، ناهَموار، مُتِفاوِت
دیکشنری لهستانی به فارسی
sumiennie
با دقّت و صداقت، کنجکاو، به طور وظیفه شناسانه، وجودی
ادامه...
با دِقَّت و صِداقَت، کُنجکاو، بِه طُورِ وَظیفِه شناسانِه، وُجُودی
دیکشنری لهستانی به فارسی
sumienie
وجدان، وظیفه شناسی
ادامه...
وُجدان، وَظیفِه شِناسی
دیکشنری لهستانی به فارسی
wymienny
قابل تبادل، قابل تحویل، قابل تعویض، متغیّر
ادامه...
قابِل تَبادُل، قابِلِ تَحویل، قابِلِ تَعویض، مُتِغَیِّر
دیکشنری لهستانی به فارسی
zmienny
قابل تغییر، پلاستیک، تغییری، جهش یافته، متغیّر
ادامه...
قابِلِ تَغییر، پِلاستیک، تَغییری، جَهش یافتِه، مُتِغَیِّر
دیکشنری لهستانی به فارسی