معنی sumienny
- sumienny
- وظیفه شناس، واجب
واژههای مرتبط با sumienny
odmienny
- odmienny
- ناهَمگون، ناهَموار، مُتِفاوِت
sumiennie
- sumiennie
- با دِقَّت و صِداقَت، کُنجکاو، بِه طُورِ وَظیفِه شناسانِه، وُجُودی
sumienie
- sumienie
- وُجدان، وَظیفِه شِناسی
wymienny
- wymienny
- قابِل تَبادُل، قابِلِ تَحویل، قابِلِ تَعویض، مُتِغَیِّر
zmienny
- zmienny
- قابِلِ تَغییر، پِلاستیک، تَغییری، جَهش یافتِه، مُتِغَیِّر