معنی ruchomy - جستجوی لغت در جدول جو
ruchomy
قابل حرکت، قابل حلّ
ادامه...
قابِلِ حَرَکَت، قابِلِ حَلّ
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
duchowy
روحانی، شبح وار
ادامه...
روحانی، شَبَح وار
دیکشنری لهستانی به فارسی
kuchoma
سوزاندن جسد، سوزاندن، کباب پزیدن، آسیب رساندن با حرارت، سوزش داشتن
ادامه...
سوزاندَن جَسَد، سوزاندَن، کَباب پَزیدَن، آسیب رِساندَن با حَرارَت، سوزِش داشتَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
nieruchomy
بی حرکت، بی اثر، غیرقابل حرکت، حسود نیست، غیرقابل جابجایی، هنوز
ادامه...
بی حَرَکَت، بی اَثَر، غِیرِقابِلِ حَرَکَت، حَسود نیست، غِیرِقابِلِ جابِجایی، هَنوز
دیکشنری لهستانی به فارسی
szybkoruchomy
سرعت سریع، سرعت
ادامه...
سُرعَت سَریع، سُرعَت
دیکشنری لهستانی به فارسی