معنی rasial - جستجوی لغت در جدول جو
rasial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
sosial
اجتماعی
ادامه...
اِجتِماعی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
raspar
خراشیدن، تراشیدن
ادامه...
خراشیدَن، تَراشیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
rasgar
بریدن، پاره کردن
ادامه...
بُریدَن، پارِه کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
radical
اساسی، رادیکال
ادامه...
اَساسی، رادیکال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
radikal
اساسی، رادیکال
ادامه...
اَساسی، رادیکال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
rasional
منطقی
ادامه...
مَنطِقی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
spasial
فضایی
ادامه...
فَضایی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
wasiat
وصیّت نامه، خوٰاهد شد
ادامه...
وَصیَّت نامِه، خَوٰاهَد شُد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
casual
غیررسمی، گاه به گاه
ادامه...
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
casual
غیررسمی، گاه به گاه
ادامه...
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
radikal
اساسی، رادیکال
ادامه...
اَساسی، رادیکال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
resital
اجرای برنامه، رسیتال
ادامه...
اِجرایِ بَرنامِه، رِسیتال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
basaal
به طور اساسی، اساسی
ادامه...
بِه طُورِ اَساسی، اَساسی
دیکشنری هلندی به فارسی
radikal
اساسی، رادیکال، به طور اساسی
ادامه...
اَساسی، رادیکال، بِه طُورِ اَساسی
دیکشنری آلمانی به فارسی
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
radical
اساسی، رادیکال
ادامه...
اَساسی، رادیکال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Racial
نژادی
ادامه...
نِژادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
facial
صورتکی، صورت
ادامه...
صورَتَکی، صورَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
kasual
غیررسمی، گاه به گاه
ادامه...
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
raspar
خراشیدن، خراش دادن
ادامه...
خراشیدَن، خَراش دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
casual
غیررسمی، گاه به گاه
ادامه...
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
rasgar
بریدن، پاره کردن
ادامه...
بُریدَن، پارِه کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
rascar
خراشیدن، خراش
ادامه...
خراشیدَن، خَراش
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
radical
اساسی، رادیکال
ادامه...
اَساسی، رادیکال
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Casual
غیررسمی، گاه به گاه
ادامه...
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
kranial
به طور جمجمه ای، جمجمه
ادامه...
بِه طُورِ جُمجُمِه ای، جُمجُمِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
krusial
حیاتی
ادامه...
حَیاتی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
casual
غیررسمی، گاه به گاه
ادامه...
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری هلندی به فارسی