معنی basaal
basaal
به طور اساسی، اساسی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با basaal
kasual
kasual
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bancal
bancal
لَرزان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Casual
Casual
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
casual
casual
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
bawaan
bawaan
ساخت داخِلی، پیش فَرض، ذاتی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bastar
bastar
کافی بودَن، کافی اَست
دیکشنری پرتغالی به فارسی
basear
basear
پایِه گُذاری کَردَن، پایِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
casual
casual
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
rasial
rasial
نِژادی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی