معنی praten - جستجوی لغت در جدول جو
praten
صحبت کردن، صحبت کنید
ادامه...
صُحبَت کَردَن، صُحبَت کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
preken
موعظه کردن
ادامه...
مُوعِظِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pratik
عملی
ادامه...
عَمَلی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
treten
پا گذاشتن، گام، پایین زدن
ادامه...
پا گُذاشتَن، گام، پایین زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
tragen
پوشیدن، حمل کنید، حمل کردن
ادامه...
پوشیدَن، حَمل کُنید، حَمل کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
traben
دور رفتن، یورتمه سواری
ادامه...
دور رَفتَن، یورتمِه سَواری
دیکشنری آلمانی به فارسی
grazen
چرا کردن، چرا
ادامه...
چِرا کَردَن، چِرا
دیکشنری هلندی به فارسی
graven
تونل زدن، کندن، غار رفتن، حفر کردن
ادامه...
تونِل زَدَن، کَندَن، غار رَفتَن، حَفر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
planten
کاشت کردن، گیاهان
ادامه...
کاشت کَردَن، گیاهان
دیکشنری هلندی به فارسی
protes
اعتراض
ادامه...
اِعتِراض
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
plagen
آزار دادن، طاعون
ادامه...
آزار دادَن، طاعون
دیکشنری هلندی به فارسی
pesten
آزار دادن، قلدری
ادامه...
آزار دادَن، قُلدُری
دیکشنری هلندی به فارسی
prutsen
دست و پا زدن، قلع و قمع
ادامه...
دَست و پا زَدَن، قَلع و قَمع
دیکشنری هلندی به فارسی
printen
چاپ کردن، چاپ کنید
ادامه...
چاپ کَردَن، چاپ کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
platzen
ترکیدن
ادامه...
تَرکیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
planen
برنامه ریزی کردن، برنامه ریزی کنید، زمان بندی کردن، نقشه کشیدن
ادامه...
بَرنامِه ریزی کَردَن، بَرنامِه ریزی کُنید، زَمان بَندی کَردَن، نَقشِه کِشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
vragen
پرس و جو کردن، پرسیدن، پرسش کردن
ادامه...
پُرس و جو کَردَن، پُرسیدَن، پُرسِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
prazer
لذّت بخشی، لذّت
ادامه...
لَذَّت بَخشی، لَذَّت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
pratend
چت کردن، صحبت کردن
ادامه...
چَت کَردَن، صُحبَت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
ernten
برداشت کردن، برداشت، جمع کردن، محصول برداشت کردن
ادامه...
بَرداشت کَردَن، بَرداشت، جَمع کَردَن، مَحصول بَرداشت کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
braten
تابه کردن، سرخ کردن
ادامه...
تابِه کَردَن، سُرخ کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
raten
حدس زدن، حدس بزن
ادامه...
حَدس زَدَن، حَدس بِزَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Grauen
خاکی، وحشت، وحشتناکی
ادامه...
خاکی، وَحشَت، وَحشَتناکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
grasen
چرا کردن، چرا
ادامه...
چِرا کَردَن، چَرا
دیکشنری آلمانی به فارسی
graben
تونل زدن، حفّاری، حفر کردن، غار رفتن، کندن
ادامه...
تونِل زَدَن، حَفّاری، حَفر کَردَن، غار رَفتَن، کَندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
peatón
عابر پیاده
ادامه...
عابِر پیادِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fragen
پرس و جو کردن، سؤالات، پرسش کردن، پرسیدن
ادامه...
پُرس و جو کَردَن، سُؤالات، پُرسِش کَردَن، پُرسیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Craven
ترسو، کریون
ادامه...
تَرسو، کِریون
دیکشنری انگلیسی به فارسی
beraten
مشاوره دادن، نصیحت کردن، مشورت دادن
ادامه...
مُشاوِرِه دادَن، نَصیحَت کَردَن، مَشوِرَت دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
kratzen
پنجه زدن، خراش، چنگال زدن، خراشیدن
ادامه...
پَنجِه زَدَن، خَراش، چَنگال زَدَن، خراشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
brüten
تخم گذاری کردن، نژاد
ادامه...
تُخم گُذاری کَردَن، نِژاد
دیکشنری آلمانی به فارسی
brauen
دم کردن
ادامه...
دَم کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pirater
هک کردن
ادامه...
هَک کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prêter
قرض دادن
ادامه...
قَرض دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
plagen
آزار دادن، طاعون
ادامه...
آزار دادَن، طاعون
دیکشنری آلمانی به فارسی