معنی poseren - جستجوی لغت در جدول جو
poseren
ژست گرفتن
ادامه...
ژِست گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
doneren
اهدا کردن، اهدا کنند
ادامه...
اِهدا کَردَن، اِهدا کُنَند
دیکشنری هلندی به فارسی
roeren
چرخاندن، هم زدن
ادامه...
چَرخاندَن، هَم زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
boeren
کشاورزی کردن، فکور، آروغ زدن، فقرا، آروغ
ادامه...
کِشاوَرزی کَردَن، فَکور، آروغ زَدَن، فُقَرا، آروغ
دیکشنری هلندی به فارسی
porren
تحریک کردن، بهم زدن
ادامه...
تَحرِیک کَردَن، بِهَم زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
posare
قرار دادن، ژست گرفتن
ادامه...
قَرار دادَن، ژِست گِرِفتَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
potere
توانستن، آب نبات، قدرت
ادامه...
تَوانِستَن، آب نَبات، قُدرَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
poseer
دارا بودن، در اختیار داشتن، مالک بودن
ادامه...
دارا بودَن، دَر اِختیار داشتَن، مالِک بودَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
sponseren
حمایت کردن، حامی
ادامه...
حِمایَت کَردَن، حامی
دیکشنری هلندی به فارسی
coderen
کدگذاری کردن، کد نویسی
ادامه...
کُدگُذاری کَردَن، کُد نِویسی
دیکشنری هلندی به فارسی
toveren
جادو کردن، التماس کردن
ادامه...
جادو کَردَن، اِلتِماس کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
posieren
ژست گرفتن
ادامه...
ژِست گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
noteren
یادداشت کردن، توجّه داشته باشید
ادامه...
یادداشت کَردَن، تَوَجُّه داشتِه باشید
دیکشنری هلندی به فارسی
faseren
مرحله بندی کردن، مرحله بندی
ادامه...
مَرحَلِه بَندی کَردَن، مَرحَلِه بَندی
دیکشنری هلندی به فارسی
baseren
پایه گذاری کردن، پایه
ادامه...
پایِه گُذاری کَردَن، پایِه
دیکشنری هلندی به فارسی
polieren
صاف و برّاق کردن، صیقل دادن
ادامه...
صاف و بَرّاق کَردَن، صِیقَل دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
proberen
تلاش کردن، سعی کنید، سعی کردن
ادامه...
تَلاش کَردَن، سَعی کُنید، سَعی کَردن
دیکشنری هلندی به فارسی
peperen
فلفل زدن، فلفل
ادامه...
فِلفِل زَدَن، فِلفِل
دیکشنری هلندی به فارسی
poederen
پودر کردن، پودر
ادامه...
پودر کَردَن، پودر
دیکشنری هلندی به فارسی
passeren
عبور کردن، عبور کند
ادامه...
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
koheren
منسجم
ادامه...
مُنسَجِم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
poser
پرسش کردن، قرار دادن، ژست گرفتن
ادامه...
پُرسِش کَردَن، قَرار دادَن، ژِست گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی