معنی plaats - جستجوی لغت در جدول جو
plaats
مکان، محل
ادامه...
مَکان، مَحَل
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
verkeerde plaatsing
جایگذاری نادرست، قرار دادن اشتباه
ادامه...
جایگُذاری نادُرُست، قَرار دادَن اِشتِباه
دیکشنری هلندی به فارسی
naastplaatsing
مجاورت، قرارگیری مجاور
ادامه...
مُجاوِرَت، قَرارگیری مُجاوِر
دیکشنری هلندی به فارسی
niet verplaatsbaar
غیرقابل حرکت، متحرّک نیست
ادامه...
غِیرِقابِلِ حَرَکَت، مُتِحَرِّک نیست
دیکشنری هلندی به فارسی
opslagplaats
مخزن، انبار
ادامه...
مَخزَن، اَنبار
دیکشنری هلندی به فارسی
herplaatsing
استقرار مجدّد، جابجایی، اشتغال مجدّد
ادامه...
اِستِقرار مُجَدَّد، جابِجایی، اِشتِغال مُجَدَّد
دیکشنری هلندی به فارسی
goed geplaatst
خوب جای گذاری شده، به خوبی قرار گرفته است
ادامه...
خوب جای گُذاری شُدِه، بِه خوبی قَرار گِرِفتِه اَست
دیکشنری هلندی به فارسی
verplaatsbaar
قابل حمل، متحرّک، قابل حرکت
ادامه...
قابِلِ حَمل، مُتِحَرِّک، قابِلِ حَرَکَت
دیکشنری هلندی به فارسی
verplaatsen
جابجا کردن، حرکت کنید، جا به جا کردن
ادامه...
جابِجا کَردَن، حَرَکَت کُنید، جا بِه جا کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verplaatsing
انتقال، جابجایی
ادامه...
اِنتِقال، جابِجایی
دیکشنری هلندی به فارسی
verkeerd plaatsen
جای خود را گم کردن، نابجا
ادامه...
جای خُود را گُم کَردَن، نابِجا
دیکشنری هلندی به فارسی
laat
دیر، ترک
ادامه...
دیر، تَرک
دیکشنری هلندی به فارسی
plaatsen
قرار دادن، مکان ها
ادامه...
قَرار دادَن، مَکان ها
دیکشنری هلندی به فارسی
plat
صاف، تخت، به طور صاف
ادامه...
صاف، تَخت، بِه طُورِ صاف
دیکشنری هلندی به فارسی
plat
صاف، تخت
ادامه...
صاف، تَخت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
plaatsing
قرار دادن
ادامه...
قَرار دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
plaatsvervanger
جانشین، معاون
ادامه...
جانِشین، مُعاوِن
دیکشنری هلندی به فارسی
plaatsvervanging
جانشینی، جایگزینی
ادامه...
جانِشینی، جایگُزینی
دیکشنری هلندی به فارسی
slaat
سیلی زدن، بازدید می کند
ادامه...
سیلی زَدَن، بازدید مِی کُند
دیکشنری هلندی به فارسی
paars
بنفش
ادامه...
بَنَفش
دیکشنری هلندی به فارسی
slaafs
به طور برده وار، بردگی
ادامه...
بِه طُورِ بَردِه وار، بَردِگی
دیکشنری هلندی به فارسی
placato
آرامش داده شده، دلجویی کرد
ادامه...
آرامِش دادِه شُدِه، دِلجویی کَرد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
kussens plaatsen
بالش گذاشتن، بالش ها را قرار دهید
ادامه...
بالِش گُذاشتَن، بالِش ها را قَرار دَهید
دیکشنری هلندی به فارسی