معنی moto - جستجوی لغت در جدول جو
moto
داغ، آتش
ادامه...
داغ، آتَش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
motorizado
موتوری کردن، موتوری
ادامه...
موتوری کَردَن، مُوتُوری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
motoriser
موتوری کردن، موتور کردن
ادامه...
مُوتُوری کَردَن، مُوتُور کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
motorisation
موتوری شدن، موتورسازی
ادامه...
مُوتُوری شُدَن، مُوتُورسازی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
motorisasi
موتوری شدن، موتورسازی
ادامه...
موتوری شُدَن، مُوتُورسازی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
motoryzować
موتوری کردن، اختصار
ادامه...
موتوری کَردَن، اِختِصار
دیکشنری لهستانی به فارسی
motoryzacja
موتوری شدن، مکانیزه کردن
ادامه...
موتوری شُدَن، مِکانیزِه کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
motocyklista
موتورسوار، موتور
ادامه...
موتُورسَوار، مُوتُور
دیکشنری لهستانی به فارسی
motorização
موتوری شدن، موتورسازی
ادامه...
موتوری شُدَن، مُوتُورسازی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
motorización
موتوری شدن، موتورسازی
ادامه...
موتوری شُدَن، مُوتُورسازی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
motorista
راننده خودرو، راننده
ادامه...
رانَندِه خودرُو، رانَندِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
motociclista
موتورسوار
ادامه...
موتُورسَوار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
motosikletçi
موتورسوار
ادامه...
موتُورسَوار
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
motorlu
موتوری
ادامه...
موتوری
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
motorlaşma
موتوری شدن، موتورسازی
ادامه...
موتوری شُدَن، مُوتُورسازی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
motorize etmek
موتوری کردن، موتور کردن
ادامه...
موتوری کَردَن، مُوتُور کَردَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
motociclista
موتورسوار
ادامه...
موتُورسَوار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
motorizar
موتوری کردن، موتور کردن
ادامه...
موتوری کَردَن، مُوتُور کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
motor
موتوری، موتور
ادامه...
موتوری، مُوتُور
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
molto
بسیار، خیلی
ادامه...
بِسیار، خِیلی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
motor
موتوری، موتور
ادامه...
موتوری، مُوتُور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
motor
موتوری، موتور
ادامه...
موتوری، مُوتُور
دیکشنری پرتغالی به فارسی
motor
موتوری، موتور
ادامه...
موتوری، مُوتُور
دیکشنری هلندی به فارسی
modo
حالت
ادامه...
حالَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
roto
خراب، شکسته، گسسته
ادامه...
خَرَاب، شِکَستِه، گُسَستِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
muto
بی کلام، بی صدا، خاموش
ادامه...
بی کَلام، بی صِدا، خاموش
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
modo
طرز، راه
ادامه...
طَرزِ، راه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
mot
کلمه
ادامه...
کَلَمِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
morto
مرده
ادامه...
مُردِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
modo
حالت
ادامه...
حالَت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
joto
گرم و خشک، گرما، گرم، گرمایی
ادامه...
گَرم و خُشک، گَرما، گَرم، گَرمایی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mtoto
کودکانه، کودک
ادامه...
کودَکانِه، کودَک
دیکشنری سواحیلی به فارسی
morto
مرده، درگذشت
ادامه...
مُردِه، دَرگُذَشت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
noto
بدنام، شناخته شده
ادامه...
بَدنام، شِناختِه شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
motorisieren
موتوری کردن، موتور کردن
ادامه...
موتوری کَردَن، مُوتُور کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی