معنی morbid - جستجوی لغت در جدول جو
morbid
مرگبار، بیمارگونه
ادامه...
مَرگبار، بیمارگونِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
morir
مردن، بمیر
ادامه...
مُردَن، بِمیر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
con cuore morbido
با دل مهربان، با قلبی نرم
ادامه...
با دِلِ مِهرَبان، با قَلبی نَرم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
ammorbidire
ملایم کردن، نرم کردن
ادامه...
مُلایِم کَردَن، نَرم کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
morbidezza
پف دار بودن، نرمی، لطافت
ادامه...
پُف دار بودَن، نَرمی، لِطافَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
morbidità
بیماری
ادامه...
بیماری
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
morbiditeit
بیماری
ادامه...
بیماری
دیکشنری هلندی به فارسی
morbidade
بیماری
ادامه...
بیماری
دیکشنری پرتغالی به فارسی
morbiditas
بیماری
ادامه...
بیماری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
morbidité
بیماری
ادامه...
بیماری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mobil
متحرّک، موبایل
ادامه...
مُتِحَرِّک، مُوبَایِل
دیکشنری آلمانی به فارسی
mobil
متحرّک، موبایل
ادامه...
مُتِحَرِّک، مُوبَایِل
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
murid
شاگرد، دانشجو
ادامه...
شاگِرد، دانِشجو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Horrid
نفرت انگیز، وحشتناک
ادامه...
نِفرَت اَنگیز، وَحشَتناک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
morbide
به طور غیرعادی و بیمارگونه، بیمارگونه، مرگبار
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِعادی و بیمارگونِه، بیمارگونِه، مَرگبار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mórbido
مرگبار، بیمارگونه
ادامه...
مَرگبار، بیمارگونِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
torbido
کدر، ابری
ادامه...
کِدِر، اَبری
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Torpid
تنبل، کدر
ادامه...
تَنبَل، کِدِر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Torrid
گرم و خشک، وحشتناک
ادامه...
گَرم و خُشک، وَحشَتناک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sordid
پست، بد
ادامه...
پَست، بَد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
mórbido
مرگبار، بیمارگونه
ادامه...
مَرگبار، بیمارگونِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Morbid
مرگبار، بیمارگونه
ادامه...
مَرگبار، بیمارگونِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Forbid
ممنوع کردن، منع
ادامه...
مَمنوع کَردَن، مَنع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
morbido
مرگبار، نرم، ملایم، نرم و فشرده
ادامه...
مَرگبار، نَرم، مُلایِم، نَرم و فِشُردِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
morbide
مرگبار، بیمارگونه، به طور غیرعادی و بیمارگونه
ادامه...
مَرگبار، بیمارگونِه، بِه طُورِ غِیرِعادی و بیمارگونِه
دیکشنری هلندی به فارسی
morbide
به طور غیرعادی و بیمارگونه، بیمارگونه، مرگبار
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِعادی و بیمارگونِه، بیمارگونِه، مَرگبار
دیکشنری آلمانی به فارسی
secara morbid
به طور غیرعادی و بیمارگونه، بیمارگونه
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِعادی و بیمارگونِه، بیمارگونِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی