معنی matigheid - جستجوی لغت در جدول جو
matigheid
اعتدال
ادامه...
اِعتِدال
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
onmatigheid
افراط، بی اعتدالی
ادامه...
اِفراط، بی اِعتِدالی
دیکشنری هلندی به فارسی
wazigheid
مبهمی، تاری
ادامه...
مُبهَمی، تاری
دیکشنری هلندی به فارسی
harigheid
ژولیدگی، پرمویی
ادامه...
ژولیدِگی، پُرمویی
دیکشنری هلندی به فارسی
bazigheid
رئیس منشی، رئیسی
ادامه...
رَئیس مَنِشی، رَئیسی
دیکشنری هلندی به فارسی
mistigheid
مه آلودگی، مه گرفتگی
ادامه...
مِه آلودِگی، مِه گِرِفتِگی
دیکشنری هلندی به فارسی
statigheid
وقار
ادامه...
وَقار
دیکشنری هلندی به فارسی
gelijkmatigheid
یکنواختی
ادامه...
یِکنَواختی
دیکشنری هلندی به فارسی
onregelmatigheid
برجستگی، بی نظمی، ناهمواری
ادامه...
بَرجَستِگی، بی نَظمی، ناهَمواری
دیکشنری هلندی به فارسی
dwangmatigheid
وسواس، اجبار، الاجباریّت
ادامه...
وَسوَاس، اِجبار، اَلاِجباریَّت
دیکشنری هلندی به فارسی
middelmatigheid
معمولی بودن، متوسّط بودن
ادامه...
مَعمولی بودَن، مُتِوَسِّط بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
kunstmatigheid
مصنوعیت، مصنوعی بودن
ادامه...
مَصنوعِیَت، مَصنوعی بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
regelmatigheid
قانونمندی، منظّم بودن
ادامه...
قانُونمَندی، مُنَظَّم بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی