معنی bazigheid
bazigheid
رئیس منشی، رئیسی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با bazigheid
wazigheid
wazigheid
مُبهَمی، تاری
دیکشنری هلندی به فارسی
bezigheid
bezigheid
مَشغولِیَت، شُغل
دیکشنری هلندی به فارسی
harigheid
harigheid
ژولیدِگی، پُرمویی
دیکشنری هلندی به فارسی
matigheid
matigheid
اِعتِدال
دیکشنری هلندی به فارسی
jazzigheid
jazzigheid
جازوارِگی، جازی
دیکشنری هلندی به فارسی