معنی mandi - جستجوی لغت در جدول جو
mandi
باران باریدن، حمّام کردن
ادامه...
باران باریدَن، حَمّام کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
mando
فرماندهی، فرمان
ادامه...
فَرماندِهی، فَرمان
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
maddi
مادّی، مواد
ادامه...
مادّی، مَواد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
mandiri
خودکفا، مستقل
ادامه...
خودکَفا، مُستَقِل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Commandingly
به طور فرماندهانه، دستوری
ادامه...
بِه طُورِ فَرماندهانِه، دَستوری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Commanding
فرمانده، فرماندهی
ادامه...
فَرماندِه، فَرماندِهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
kommandierend
فرمانده، فرمان دادن
ادامه...
فَرماندِه، فَرمان دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
secara mandiri
به طور مستقل
ادامه...
بِه طُورِ مُستَقِل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Demandingly
با خوٰاسته های زیاد، مطالبه گرانه
ادامه...
با خوٰاستِه های زیاد، مُطالِبِه گَرانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Demanding
پر تقاضا، مطالبه گر
ادامه...
پُر تَقاضا، مُطالِبِه گَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی