جدول جو
جدول جو

معنی liczyć - جستجوی لغت در جدول جو

liczyć
شمارش کردن، شماره، حساب کردن، غیر قابل پیش بینی
دیکشنری لهستانی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درمان کردن، برای درمان، درمانگر
دیکشنری لهستانی به فارسی
جرعه ای نوشیدن، جرم
دیکشنری لهستانی به فارسی
آرزو کردن، خانم
دیکشنری لهستانی به فارسی
بسته شدن، بشردوستانه، پیوند دادن، پسر عموی، ادغام کردن، تحکیم، خوٰاهد شد، اتّصال دادن، رابط، ترکیب کردن، سنتز کنند، سرودن، متّحد شدن، متابولیک، ربط کردن، نشان دادن لطف، همراه بودن، همراه، اتّحاد دادن، یکپارچه کننده
دیکشنری لهستانی به فارسی
خسته کردن، خسته کننده
دیکشنری لهستانی به فارسی
بسیار، بسیاری
دیکشنری لهستانی به فارسی
خیس کردن، مرطوب
دیکشنری لهستانی به فارسی
تمرین کردن، تمرین کنید، تمیز کردن
دیکشنری لهستانی به فارسی
آموزش دادن، آموزش دهید، قطار
دیکشنری لهستانی به فارسی
لیسیدن، مأموریّت
دیکشنری لهستانی به فارسی