معنی liczyć liczyć شمارش کردن، شماره، حساب کردن، غیر قابل پیش بینی شُمارِش کَردَن، شُمارِه، حِساب کَردَن، غِیرِ قابِلِ پیش بینی دیکشنری لهستانی به فارسی