معنی kaisar - جستجوی لغت در جدول جو
kaisar
امپراتور
ادامه...
اِمپِراتور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
pausar
توقّف کردن، مکث
ادامه...
تَوَقُّف کَردَن، مَکث
دیکشنری پرتغالی به فارسی
asar
برشته کردن، کباب، کباب پز کردن
ادامه...
بِرِشتِه کَردَن، کَباب، کَباب پَز کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
kibar
مهربان
ادامه...
مِهرَبان
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
karar
تصمیم، تصمیم گیری، حکم
ادامه...
تَصمِیم، تَصمِیم گیری، حُکم
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
pisar
پا گذاشتن، زیر پا گذاشتن
ادامه...
پا گُذاشتَن، زیر پا گُذاشتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
assar
پختن، کباب کردن، برشته کردن
ادامه...
پُختَن، کَباب کَردَن، بِرِشتِه کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
casar
ازدواج کردن، برای ازدواج، عروسی کردن
ادامه...
اِزدِواج کَردَن، بَرایِ اِزدِواج، عَروسی کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
basar
پایه گذاری کردن، پایه
ادامه...
پایِه گُذاری کَردَن، پایِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pisar
پا گذاشتن، گام
ادامه...
پا گُذاشتَن، گام
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pasar
عبور کردن، عبور کند
ادامه...
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
dasar
پایه ای، پایه، مقدّماتی، بنیاد، ابتدایی
ادامه...
پایِه ای، پایِه، مُقَدَّماتی، بُنیاد، اِبتِدایی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kabisa
کاملًا، مطلقاً، به طور کامل
ادامه...
کامِلًا، مُطلَقاً، بِه طُورِ کامِل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kaynar
جوشان، می جوشد
ادامه...
جوشان، مِی جوشَد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kapsam
دامنه
ادامه...
دامَنِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
passar
عبور کردن، خرج کردن، لکّه انداختن
ادامه...
عُبور کَردَن، خَرج کَردَن، لَکِّه اَنداختَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
causar
علّت آوردن، علّت
ادامه...
عِلَّت آوَردَن، عِلَّت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
kasar
توهین آمیز، خشن، بی ادب، زبر، بی احساس، زشت، اهانت آمیز، خش دار، خراش دار
ادامه...
تُوهین آمیز، خَشِن، بی اَدَب، زِبَر، بی اِحساس، زِشت، اِهانَت آمیز، خَش دار، خَراش دار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
avisar
هشدار دادن، برای هشدار دادن
ادامه...
هُشدار دادَن، بَرایِ هُشدار دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
baixar
دانلود کردن، پایین رفتن
ادامه...
دانلُود کَردَن، پایین رَفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
cansar
خسته شدن
ادامه...
خَستِه شُدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
alisar
صاف کردن، صاف
ادامه...
صاف کَردَن، صاف
دیکشنری پرتغالی به فارسی
cansar
خسته شدن، تایر
ادامه...
خَستِه شُدَن، تایِر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
causar
علّت آوردن، علّت
ادامه...
عِلَّت آوَردَن، عِلَّت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
kiasan
ایهام، غارنشین
ادامه...
ایهام، غارنِشین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Kaiser
امپراتور
ادامه...
اِمپِراتور
دیکشنری آلمانی به فارسی
kaubar
جویدنی
ادامه...
جَویدَنی
دیکشنری آلمانی به فارسی
alisar
صاف کردن، صاف
ادامه...
صاف کَردَن، صاف
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
bailar
رقصیدن
ادامه...
رَقصیدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
aislar
جدا کردن، منزوی کردن، عایق بندی کردن
ادامه...
جُدا کَردَن، مُنزَوی کَردَن، عایِق بَندی کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pausar
توقّف کردن، مکث
ادامه...
تَوَقُّف کَردَن، مَکث
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
saisir
تصرّف کردن، به ورودی، چسبیدن، چنگ زدن، ضبط کردن
ادامه...
تَصَرُّف کَردَن، بِه وُرُودی، چَسبیدَن، چَنگ زَدَن، ضَبط کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
kekaisaran
پادشاهی، امپراتوری
ادامه...
پادِشاهی، اِمپِراتوری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی