معنی ira - جستجوی لغت در جدول جو
ira
خشم، قرار است
ادامه...
خَشم، قَرار اَست
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ira
خشم، اوتیسم
ادامه...
خَشم، اُوتیسم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ira
خشم
ادامه...
خَشم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
iradamente
با عصبانیّت
ادامه...
با عَصَبانیَّت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
irascibilidad
عصبانیّت
ادامه...
عَصَبانیَّت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
iracundo
عصبانی، خشمگین
ادامه...
عَصَبانی، خَشمگین
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
iracundamente
با عصبانیّت
ادامه...
با عَصَبانیَّت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
irassistível
غیرقابل تماشا
ادامه...
غِیرِقابِلِ تَمَاشَا
دیکشنری پرتغالی به فارسی
irascível
سرکش، تحریک پذیر، زود خشم
ادامه...
سَرکِش، تَحریک پَذیر، زود خَشم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
irado
عصبانی
ادامه...
عَصَبانی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
irato
عصبانی
ادامه...
عَصَبانی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
irascible
زود خشم، تحریک پذیر، عصبانی
ادامه...
زود خَشم، تَحرِیک پَذیر، عَصَبانی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
irascibile
زود خشم، تحریک پذیر، زود رنج، زودجوش، سرکش
ادامه...
زود خَشم، تَحریک پَذیر، زود رَنج، زودجوش، سَرکِش
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
irade
اراده، خوٰاهد شد
ادامه...
اِرادِه، خَوٰاهَد شُد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
ir
رفتن، برو
ادامه...
رَفتَن، بِرو
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ir
رفتن، برو
ادامه...
رَفتَن، بِرو
دیکشنری پرتغالی به فارسی
heiraten
ازدواج کردن، ازدواج کن، عروسی کردن
ادامه...
اِزدِواج کَردَن، اِزدِواج کُن، عَروسی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Inspiration
الهام، الهام بخش
ادامه...
اِلهام، اِلهام بَخش
دیکشنری آلمانی به فارسی
irascible
زود خشم، تحریک پذیر، سرکش
ادامه...
زود خَشم، تَحرِیک پَذیر، سَرکِش
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
irama
ریتم
ادامه...
ریتم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
era
دوره، بود
ادامه...
دَورِه، بود
دیکشنری پرتغالی به فارسی
era
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
iri
حسود، حسادت کردن
ادامه...
حَسود، حَسادَت کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Ära
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری آلمانی به فارسی
era
دوره، بود
ادامه...
دَورِه، بود
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
era
دوره
ادامه...
دَورِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
era
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
irasional
غیر منطقی
ادامه...
غِیرِ مَنطِقی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
gra
بازی، بازی کردن
ادامه...
بازی، بازی کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
ara
میانه، تماس بگیرید، استراحت
ادامه...
میانِه، تَماس بِگیرید، اِستِراحَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
ima
اشارات، نگاه، اشاره، اشاره مبهم
ادامه...
اِشارات، نِگاه، اِشارِه، اِشارِه مُبهَم
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
iri
حجیم، بزرگ، قوی هیکل، چاق و چلّه، غول مانند
ادامه...
حَجیم، بُزُرگ، قَوی هِیکَل، چاق و چِلِّه، غول مانَند
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Era
دوره، دوران
ادامه...
دَورِه، دُوران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
irasionalitas
غیرمنطقی بودن
ادامه...
غِیرِمَنطِقی بودَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dengan gembira
با شور و شوق، با خوشحالی، شادمانه
ادامه...
با شور و شُوق، با خُوشحالی، شادمانِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی