جدول جو
جدول جو

معنی inden - جستجوی لغت در جدول جو

inden
تورفتگی، محوری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بااعتماد، مطمئن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
اتّصال دهنده، الزام آور، اتّصالی، به طور ارتباطی
دیکشنری هلندی به فارسی
پانسمان کردن، اتّصال، اتّحاد دادن، بسته شدن، اتّصال دادن، ربط کردن، ترکیب کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
به طور عمیق، عمیقاً
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
محروم کردن، از بین بردن، خلع کردن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
راضی به وضع موجود، راضی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
به طور راضی و راحت، از خود راضی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
به طور خود به خود، خود به خود
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
خیره کننده، کور کردن، محروم کننده، به طور کورکننده، به طرز خیره کننده، به طور زننده
دیکشنری هلندی به فارسی
غلبه کردن، غلبه کند، غلبه پیدا کردن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
از جابجا کردن، جابجا کردن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
بی خانمان، آواره
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
عدم تمرکز، جابجایی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
تکان خوردن، به هم زدن، درد کشیدن، لرزیدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
سلامتی، رفاه
دیکشنری آلمانی به فارسی
کور کردن، خیره شدن، فریفتن
دیکشنری هلندی به فارسی
چشم بند کردن، چشم بند
دیکشنری آلمانی به فارسی
یافتن، پیدا کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
مقرّری، کمک هزینه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
اتّحاد دادن، مقیّد کردن، باند زدن، بستن، بسته شدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
یافتن، پیدا کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
باند زدن، مقیّد کردن، بستن
دیکشنری هلندی به فارسی
داخلی، داخل، درون
دیکشنری آلمانی به فارسی
فرورفتگی ایجاد کردن، تورفتگی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
تورفتگی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
تورفتگی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
تصوّر کردن، احساس کنید، خشمگین شدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
بستن به، اتّصال
دیکشنری آلمانی به فارسی
ابداع کردن، اختراع کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
بستن، گره بزن
دیکشنری آلمانی به فارسی
الزامی، الزام آور، به طور الزام آور
دیکشنری آلمانی به فارسی
فرورفتگی ایجاد کردن، تورفتگی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
مصالحه کردن، سازش پیدا کنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
فریبنده، خیره کننده، درخشان، چشمگیر
دیکشنری هلندی به فارسی