معنی gizi - جستجوی لغت در جدول جو
gizi
غذایی، تغذیه
ادامه...
غَذایی، تَغذیِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
usingizi
کرخی بودن، بخوٰاب، چرت زدن، خواب آلودگی، خواب آلود، بی هوشی، خوابیده
ادامه...
کِرِخی بودَن، بِخوٰاب، چُرت زَدَن، خواب آلودِگی، خواب آلود، بی هوشی، خوابیدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
daktari wa usingizi
بیهوشی شناس، دکتر خوٰاب
ادامه...
بیهوشی شِناس، دُکتُر خوٰاب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
wasiwasi wa usingizi
بی خواب، اضطراب خوٰاب
ادامه...
بی خواب، اِضطِراب خوٰاب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
uzingizi
دقّت زیاد، شما باردار هستید
ادامه...
دِقَّت زیاد، شُما باردار هَستید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mfagizi
نگهبان ساختمان، مزاحم
ادامه...
نِگَهبان ساختمان، مُزاحِم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kwa usingizi
به طور خواب آلود، برای خوٰاب
ادامه...
بِه طُورِ خواب آلود، بَرایِ خوٰاب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kufanya usingizi
بی حسّ کردن، بخوٰاب
ادامه...
بی حِسّ کَردَن، بِخوٰاب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mzingizio
تمرکز، جنبشی
ادامه...
تَمَرکُز، جُنبِشی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
Apologizing
در حال عذرخوٰاهی، عذرخوٰاهی
ادامه...
دَر حالِ عُذرخوٰاهی، عُذرخوٰاهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Energizing
انرژی زا
ادامه...
اِنِرژی زا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
usingizi mdogo
چرت، خوٰاب کم
ادامه...
چُرت، خوٰاب کَم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
dizi
مجموعه، اپرا صابون
ادامه...
مَجموعِه، اُپِرا صابون
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
usingizi wa baridi
خوٰاب زمستانی، خوٰاب سرد
ادامه...
خوٰاب زِمِستانی، خوٰاب سَرد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tidak mengizinkan
اجازه ندادن، اجازه نمی دهد
ادامه...
اِجازِه نَدادَن، اِجازِه نِمی دَهَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ahli gizi
تغذیه دان، متخصّصان تغذیه
ادامه...
تَغذِیَه دان، مُتِخَصِّصان تَغذیِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bergizi
مغذّی
ادامه...
مُغَذّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kekurangan gizi
سوء تغذیه
ادامه...
سوء تَغذیِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengizinkan
اجازه دادن، اجازه می دهد
ادامه...
اِجازِه دادَن، اِجازِه می دَهَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dengan bergizi
مغذّیانه، با تغذیه
ادامه...
مُغَذّیانِه، با تَغذیِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
wizi
اختلاس، سرقت، غارت کردن، دزدی کردن
ادامه...
اِختِلاس، سِرقَت، غارَت کَردَن، دُزدی کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
giza
تاریک، تاریکی، تاریک کردن، کم نور بودن، ناامیدکننده، شام، گرفتگی کردن، غمگین، کاملاً تاریک
ادامه...
تاریک، تاریکی، تاریک کَردَن، کَم نور بودَن، نااُمیدکُنَندِه، شام، گِرِفتِگی کَردَن، غَمگین، کامِلاً تاریک
دیکشنری سواحیلی به فارسی
gizli
مخفی، پنهان شده است، محرمانه، پنهانی
ادامه...
مَخفی، پِنهان شُدِه اَست، مَحرَمانِه، پِنهانی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bila usingizi
به طور بی خوٰاب، بدون خوٰاب
ادامه...
بِه طُورِ بی خوٰاب، بِدونِ خوٰاب
دیکشنری سواحیلی به فارسی