معنی gillen - جستجوی لغت در جدول جو
gillen
جیغ زدن، فریاد زدن
ادامه...
جیغ زَدَن، فَریاد زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
filmen
فیلم ساختن، فیلمبرداری
ادامه...
فیلم ساختَن، فیلمبَرداری
دیکشنری هلندی به فارسی
willens
ارادی، مایل
ادامه...
اِرادی، مایِل
دیکشنری آلمانی به فارسی
golven
موج دار کردن، امواج
ادامه...
مُوج دار کَردَن، اَمواج
دیکشنری هلندی به فارسی
gieten
ریختن
ادامه...
ریختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gidsen
راهنمایی کردن، درپوش
ادامه...
راهنَمایی کَردَن، دَرپوش
دیکشنری هلندی به فارسی
hellen
شیب دادن، شیب
ادامه...
شیب دادَن، شیب
دیکشنری هلندی به فارسی
bellen
زنگ زدن، تماس بگیرید
ادامه...
زَنگ زَدَن، تَماس بِگیرید
دیکشنری هلندی به فارسی
tellen
حساب کردن، برای شمارش، شمارش کردن
ادامه...
حِساب کَردَن، بَرایِ شُمارِش، شُمارِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
millet
ملّت، مردم
ادامه...
مِلَّت، مَردُم
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
vallen
افتادن، تله ها، سقوط کردن، زمین خوردن، به زمین افتادن
ادامه...
اُفتادَن، تَلِه ها، سُقوط کَردَن، زَمین خُوردَن، بِه زَمین اُفتادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
trillen
لرزیدن
ادامه...
لَرزیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tollen
چرخیدن
ادامه...
چَرخیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
rollen
غلتیدن، رول
ادامه...
غَلتیدَن، رول
دیکشنری آلمانی به فارسی
wellen
موج دار کردن، امواج
ادامه...
مُوج دار کَردَن، اَمواج
دیکشنری آلمانی به فارسی
rollen
غلتیدن، رول
ادامه...
غَلتیدَن، رول
دیکشنری هلندی به فارسی
wollen
اراده داشتن، خوٰاستن
ادامه...
اِرادِه داشتَن، خوٰاستَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
vullen
پر کردن
ادامه...
پُر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gillend
جیغ کش، فریاد زدن
ادامه...
جیغ کِش، فَریاد زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
griller
بر تست کردن، کباب، کباب پز کردن، کباب پزیدن
ادامه...
بَر تِست کَردَن، کَباب، کَباب پَز کَردَن، کَباب پَزیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
grillen
کباب پز کردن، کباب، کباب پزیدن
ادامه...
کَباب پَز کَردَن، کَباب، کَباب پَزیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
willen
اراده داشتن، خوٰاستن
ادامه...
اِرادِه داشتَن، خوٰاستَن
دیکشنری هلندی به فارسی
grillen
کباب پزیدن، کباب کردن
ادامه...
کَباب پَزیدَن، کَباب کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tillen
بلند کردن، بالابر، بالا بردن
ادامه...
بُلَند کَردَن، بالابَر، بالا بُردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
golden
طلایی
ادامه...
طَلایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
gießen
ریختن
ادامه...
ریختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
gifler
سیلی زدن
ادامه...
سیلی زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
piller
غارت کردن
ادامه...
غارَت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fallen
افتادن، سقوط، به زمین افتادن، زمین خوردن، سقوط کردن
ادامه...
اُفتادَن، سُقوط، بِه زَمین اُفتادَن، زَمین خُوردَن، سُقوط کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
füllen
پر کردن
ادامه...
پُر کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
filmen
فیلم ساختن، فیلم
ادامه...
فیلم ساختَن، فیلم
دیکشنری آلمانی به فارسی
bellen
پارس کردن، خلیج، ناله کردن
ادامه...
پارس کَردَن، خَلیج، نالِه کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
bilden
تشکیل دادن، فرم
ادامه...
تَشکِیل دادَن، فُرم
دیکشنری آلمانی به فارسی
Sullen
عبوس
ادامه...
عَبوس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
eilen
دوندن، عجله، دویدن، شتاب کردن
ادامه...
دَوَندَن، عَجَلِه، دَویدَن، شِتاب کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی