معنی gieten - جستجوی لغت در جدول جو
gieten
ریختن
ادامه...
ریختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Listen
گوش دادن، گوش کن
ادامه...
گوش دادَن، گوش کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ziehen
کشیدن
ادامه...
کِشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
wiegen
آرامش دادن، وزن کردن
ادامه...
آرامِش دادَن، وَزن کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
groeten
ادای احترام کردن، با سلام
ادامه...
اَدایِ اِحتِرام کَردَن، با سَلام
دیکشنری هلندی به فارسی
gillen
جیغ زدن، فریاد زدن
ادامه...
جیغ زَدَن، فَریاد زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gidsen
راهنمایی کردن، درپوش
ادامه...
راهنَمایی کَردَن، دَرپوش
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، جیر جیر، کریچ کردن
ادامه...
بوق زَدَن، جیر جیر، کُریچ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، بوق
ادامه...
بوق زَدَن، بوق
دیکشنری آلمانی به فارسی
treten
پا گذاشتن، گام، پایین زدن
ادامه...
پا گُذاشتَن، گام، پایین زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
nisten
آشیانه کردن، لانه
ادامه...
آشیانِه کَردَن، لانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
niesen
عطسه زدن، عطسه کردن
ادامه...
عَطسِه زدَن، عَطسِه کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
boeten
جبران کردن، برای پرداخت
ادامه...
جُبران کَردَن، بَرایِ پَرداخت
دیکشنری هلندی به فارسی
bijten
گاز گرفتن
ادامه...
گاز گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
genieten
لذّت بردن، لذّت ببرید، لذّت بردن از
ادامه...
لَذَّت بُردَن، لَذَّت بِبَرید، لَذَّت بُردَن اَز
دیکشنری هلندی به فارسی
fietsen
چرخاندن، سوء استفاده
ادامه...
چَرخاندَن، سُوءِ اِستِفادِه
دیکشنری هلندی به فارسی
Zeiten
اوقات، بارها
ادامه...
اُوقات، بارها
دیکشنری آلمانی به فارسی
sieben
الک کردن، هفت
ادامه...
اَلَک کَردَن، هَفت
دیکشنری آلمانی به فارسی
gießen
ریختن
ادامه...
ریختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
dienen
خدمت کردن، خدمت کنید
ادامه...
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
bieten
پیشنهاد دادن، پیشنهاد
ادامه...
پیشنَهاد دادَن، پیشنَهاد
دیکشنری آلمانی به فارسی
mieten
اجاره دادن، اجاره، اجاره کردن
ادامه...
اِجارِه دادَن، اِجارِه، اِجارِه کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
nieten
رگبار زدن، پرچ ها
ادامه...
رَگبار زَدَن، پَرچ ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
gleiten
سر خوردن، اسلاید
ادامه...
سُر خُوردَن، اِسلاید
دیکشنری آلمانی به فارسی
bitten
درخوٰاست کردن، بپرسید
ادامه...
دَرخوٰاست کَردَن، بِپُرسید
دیکشنری آلمانی به فارسی
biegen
خم کردن، خم شدن
ادامه...
خَم کَردَن، خَم شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
zweten
عرق ریختن، عرق کردن
ادامه...
عَرَق ریختَن، عَرَق کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Mieter
اجاره دهنده، اجاره کننده، مستأجر
ادامه...
اِجارِه دَهَندِه، اِجارِه کُنَندِه، مُستَأجِر
دیکشنری آلمانی به فارسی
zitten
صندلی گذاشتن، برای نشستن، نشستن
ادامه...
صَندَلی گُذاشتَن، بَرایِ نِشَستَن، نِشَستَن
دیکشنری هلندی به فارسی
witten
پاکسازی کردن، سفید کردن
ادامه...
پاکسازی کَردَن، سِفید کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wiegen
آرامش دادن، گهواره
ادامه...
آرامِش دادَن، گَهوَارِه
دیکشنری هلندی به فارسی
vieren
جشن گرفتن
ادامه...
جَشن گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
leiten
راهنمایی کردن، منجر شود
ادامه...
راهنَمایی کَردَن، مُنجَر شَوَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
lieben
دوست داشتن، عشق
ادامه...
دوست داشتَن، عِشق
دیکشنری آلمانی به فارسی
geweten
وجدان، شناخته شده است
ادامه...
وُجدان، شِناختِه شُدِه اَست
دیکشنری هلندی به فارسی