معنی witten
witten
پاکسازی کردن، سفید کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با witten
bitten
bitten
دَرخوٰاست کَردَن، بِپُرسید
دیکشنری آلمانی به فارسی
zitten
zitten
صَندَلی گُذاشتَن، بَرایِ نِشَستَن، نِشَستَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wetten
wetten
شَرط بَندی کَردَن، شَرط بَندی، قُمار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Rotten
Rotten
گَندیدِه، پوسیدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Written
Written
نِوِشتِه شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bitter
bitter
بِه طُورِ تَلخ، تَلخ، تَلخ و نِیشدار
دیکشنری آلمانی به فارسی
bieten
bieten
پیشنَهاد دادَن، پیشنَهاد
دیکشنری آلمانی به فارسی
wissen
wissen
پاک کَردَن، حَذف کُنید، حَذف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
winter
winter
زِمِستانی، زِمِستان
دیکشنری هلندی به فارسی