معنی zitten
zitten
صندلی گذاشتن، برای نشستن، نشستن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با zitten
bitten
bitten
دَرخوٰاست کَردَن، بِپُرسید
دیکشنری آلمانی به فارسی
witten
witten
پاکسازی کَردَن، سِفید کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zittern
zittern
لَرزیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Rotten
Rotten
گَندیدِه، پوسیدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Written
Written
نِوِشتِه شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bitter
bitter
بِه طُورِ تَلخ، تَلخ، تَلخ و نِیشدار
دیکشنری آلمانی به فارسی
bieten
bieten
پیشنَهاد دادَن، پیشنَهاد
دیکشنری آلمانی به فارسی
zweten
zweten
عَرَق ریختَن، عَرَق کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zittende
zittende
مَسئول، نِشَستَن
دیکشنری هلندی به فارسی