معنی franc - جستجوی لغت در جدول جو
franc
بی پرده، صریح، مستقیم
ادامه...
بی پَردِه، صَریح، مُستَقیم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
francamente
صریحاً، رک و پوست کنده
ادامه...
صَریحاً، رُک و پوست کَندِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Enfranchisement
اعطای حق رأی، حق رأی
ادامه...
اِعطایِ حَق رأی، حَق رأی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Disenfranchisement
محرومیت از حقوق، سلب حق رأی
ادامه...
مَحرومِیَت اَز حُقوق، سَلب حَق رأی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
souffrance
رنج آور، رنج کشیدن
ادامه...
رَنج آوَر، رَنج کِشیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
franchisegever
فرانچایزدهنده، فرنچایز دهنده
ادامه...
فِرانچایزدِهَندِه، فِرَنچایز دَهَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
franczyzodawca
فرانچایزدهنده، خرد کردن
ادامه...
فِرانچایزدِهَندِه، خُرد کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
francamente
صریحاً، رک و پوست کنده
ادامه...
صَریحاً، رُک و پوست کَندِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
franchezza
صداقت، صراحت
ادامه...
صِداقَت، صِراحَت
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
franchisor
فرانچایزدهنده، فرنچایز دهنده
ادامه...
فِرانچایزدِهَندِه، فِرَنچایز دَهَندِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
francamente
صریحاً، رک و پوست کنده
ادامه...
صَریحاً، رُک و پوست کَندِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
franco
بی پرده، صریح
ادامه...
بی پَردِه، صَریح
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
franchement
صریحاً، صادقانه بگویم
ادامه...
صَریحاً، صادِقانِه بِگویَم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
franchir
پل زدن، متقاطع
ادامه...
پُل زَدَن، مُتَقَاطِع
دیکشنری فرانسوی به فارسی
franchise
اعطای حق رأی، حق رأی دادن، صداقت، صراحت
ادامه...
اِعطایِ حَق رأی، حَق رأی دادَن، صِداقَت، صِراحَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
franchiseur
فرانچایزدهنده، فرنچایز دهنده
ادامه...
فِرانچایزدِهَندِه، فِرَنچایز دَهَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
frank
صریح
ادامه...
صَریح
دیکشنری هلندی به فارسی
frank
صریح
ادامه...
صَریح
دیکشنری آلمانی به فارسی
franco
بی پرده، صریح
ادامه...
بی پَردِه، صَریح
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
franco
مستقیم، صریح، بی پرده
ادامه...
مُستَقیم، صَریح، بی پَردِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
mmiliki wa franchise
فرانچایزدهنده، صاحب امتیاز
ادامه...
فِرانچایزدِهَندِه، صاحِب اِمتِیاز
دیکشنری سواحیلی به فارسی