معنی flirter - جستجوی لغت در جدول جو
flirter
دست انداختن، معاشقه
ادامه...
دَست اَنداختَن، مُعاشِقِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
flertar
دست انداختن، معاشقه
ادامه...
دَست اَنداختَن، مُعاشِقِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
flirt
پیش دستی، معاشقه
ادامه...
پیش دَستی، مُعاشِقِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
flerte
پیش دستی، معاشقه
ادامه...
پیش دَستی، مُعاشِقِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
lister
فهرست کردن، فهرست
ادامه...
فِهرِست کَردَن، فِهرِست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Glitter
درخشش داشتن، زرق و برق
ادامه...
دِرَخشِش داشتَن، زَرق و بَرق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
flirtend
به طور فریبنده، معاشقه
ادامه...
بِه طُورِ فَریبَندِه، مُعاشِقِه
دیکشنری هلندی به فارسی
Blister
تاول زدن، تاول
ادامه...
تاوَل زَدَن، تاوَل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
flirtare
پیش دستی، معاشقه، دست انداختن
ادامه...
پیش دَستی، مُعاشِقِه، دَست اَنداختَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Flirten
پیش دستی، معاشقه
ادامه...
پیش دَستی، مُعاشِقِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
flirterig
دل برانه، معاشقه
ادامه...
دِل بَرانِه، مُعاشِقِه
دیکشنری هلندی به فارسی
alerter
هشدار دادن، هشدار
ادامه...
هُشدار دادَن، هُشدار
دیکشنری فرانسوی به فارسی
filtrer
فیلتر کردن، فیلتر
ادامه...
فیلتِر کَردَن، فیلتِر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
flatter
تعریف کردن، چاپلوس کردن
ادامه...
تَعرِیف کَردَن، چاپلوس کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
flotter
پریدن، شناور، شناور بودن
ادامه...
پَریدَن، شِناوَر، شِناوَر بودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
flouter
مبهم کردن، تاری
ادامه...
مُبهَم کَردَن، تاری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
flirten
دست انداختن، معاشقه، پیش دستی
ادامه...
دَست اَنداختَن، مُعاشِقِه، پیش دَستی
دیکشنری هلندی به فارسی
flirten
دست انداختن، معاشقه
ادامه...
دَست اَنداختَن، مُعاشِقِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
flirt
پیش دستی، معاشقه
ادامه...
پیش دَستی، مُعاشِقِه
دیکشنری لهستانی به فارسی