معنی federal - جستجوی لغت در جدول جو
federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
federalnie
به طور فدرالی، به صورت فرشته ای
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، بِه صورَتِ فِرِشتِه ای
دیکشنری لهستانی به فارسی
General
عمومی، ژنرال
ادامه...
عُمومی، ژِنِرال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
feder
بوی بد دادن، بوی تعفّن
ادامه...
بوی بَد دادَن، بوی تَعَفُّن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federalisasi
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
federalización
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
federalização
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federalizzazione
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
federalizacja
فدرالی شدن، رستگاری
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، رَستِگاری
دیکشنری لهستانی به فارسی
funeral
جنازه، تشییع جنازه
ادامه...
جِنازِه، تَشییع جِنازِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federalizasyon
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
federal olarak
به طور فدرالی، فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، فِدِرال
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
federalisatie
فدرالی شدن، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرالی شُدَن، فِدِرال شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
de manera federal
به طور فدرالی، فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، فِدِرال
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
de maneira federal
به طور فدرالی، به روش فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، بِه رَوِشِ فِدِرال
دیکشنری پرتغالی به فارسی
secara federal
به طور فدرالی، فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، فِدِرال
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
federare
متّحد کردن، فدراسیون
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
fédéral
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری فرانسوی به فارسی
federar
متّحد کردن، فدراسیون
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری پرتغالی به فارسی
federale
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
federalny
فدرال، فدرال شدن
ادامه...
فِدِرال، فِدِرال شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
föderal
به طور فدرالی، فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، فِدِرال
دیکشنری آلمانی به فارسی
federar
متّحد کردن، فدراسیون
ادامه...
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Federal
فدرال
ادامه...
فِدِرال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Several
چند، چندین
ادامه...
چَند، چَندِین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
federaal
به طور فدرالی، فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، فِدِرال
دیکشنری هلندی به فارسی
federnd
پرش زا، فنری
ادامه...
پَرِش زا، فَنَری
دیکشنری آلمانی به فارسی
federig
پرندگانی، پردار
ادامه...
پَرَندِگانی، پَردار
دیکشنری آلمانی به فارسی
federasi
فدراسیون
ادامه...
فِدِراسیون
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
general
کلّی، عمومی
ادامه...
کُلّی، عُمومی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
funeral
جنازه، تشییع جنازه
ادامه...
جِنازِه، تَشییع جِنازِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
in modo federale
به طور فدرالی، به روش فدرال
ادامه...
بِه طُورِ فِدِرالی، بِه رَوِشِ فِدِرال
دیکشنری ایتالیایی به فارسی