معنی feder
feder
بوی بد دادن، بوی تعفّن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با feder
jeder
jeder
هَر، هَمِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
ceder
ceder
تَحویل دادَن، دادَن، تَسلِیم کَردَن، گُذَشتَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ceder
ceder
تَسلِیم کَردَن، تَسلِیم شُدَن، گُذَشتَن، تَحویل دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
teder
teder
لَطیف بودَن، مُناقِصِه، با دِلِی مِهرَبان، بِه طُورِ مِهرَبانانِه
دیکشنری هلندی به فارسی
fede
fede
ایمان، حَلقِه اِزدِواج
دیکشنری ایتالیایی به فارسی