معنی es - جستجوی لغت در جدول جو
es
یخی، یخ
ادامه...
یَخِی، یَخ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
essentiellement
به طور کامل، اساساً
ادامه...
بِه طُورِ کامِل، اَساساً
دیکشنری فرانسوی به فارسی
estimation
تخمین، برآورد
ادامه...
تَخمِین، بَرآوُرد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
estimateur
برآوردگر
ادامه...
بَرآوُردگَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
esthétiquement
از نظر زیبایی شناسی، از نظر زیبایی
ادامه...
اَز نَظَرِ زیبایی شِناسی، اَز نَظَرِ زیبایی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
esthéticien
زیبایی شناس، آرایشگر
ادامه...
زیبایی شِناس، آرایِشگَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
est
شرقی، شرق
ادامه...
شَرقی، شَرق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essuyer
پاک کردن، برای پاک کردن
ادامه...
پاک کَردَن، بَرایِ پاک کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essentiel
اساسی، ضروری است
ادامه...
اَساسی، ضَروری اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
estimer
احترام گذاشتن، برآورد، تخمین زدن، محاسبه کردن
ادامه...
اِحتِرام گُذاشتَن، بَرآوُرد، تَخمِین زَدَن، مُحاسِبِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essence
مضمون، ذات
ادامه...
مَضمون، ذات
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essayiste
مقاله نویس
ادامه...
مَقالِه نِویس
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essayer
سعی کردن، امتحان کردن
ادامه...
سَعی کَردن، اِمتِحان کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essaim
هجوم آوردن، ازدحام
ادامه...
هُجوم آوَردَن، اِزدِحام
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essai
مقاله
ادامه...
مَقالِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
esquiver
جاخالی کردن، طفره رفتن
ادامه...
جاخالی کَردَن، طَفرِه رَفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
estimé
برآورد شده، برآورد شده است
ادامه...
بَرآوُرد شُدِه، بَرآوُرد شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
estropier
لنگر کردن، فلج کردن
ادامه...
لَنگَر کَردَن، فَلَج کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
essigartig
ترش، سرکه
ادامه...
تُرش، سِرکِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
eskalasi
تشدید
ادامه...
تَشدِید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
essen
خوردن
ادامه...
خُوردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
essbar
قابل خوردن، خوراکی
ادامه...
قابِلِ خُوردَن، خُوراکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
esoterisch
به طور مرموز، غامض، دیر فهم
ادامه...
بِه طُورِ مَرموز، غَامِض، دیر فَهم
دیکشنری آلمانی به فارسی
eskalierend
صعودی، تشدید می شود
ادامه...
صُعودی، تَشدِید مِی شَوَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
eskalieren
تشدید کردن، تشدید شود
ادامه...
تَشدِید کَردَن، تَشدِید شَوَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
esoteris
دیر فهم، غامض
ادامه...
دیر فَهم، غَامِض
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
esensi
جوهر، ذات
ادامه...
جوهَر، ذات
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
estudiado
مطالعه شده، مطالعه کرد
ادامه...
مُطالِعِه شُدِه، مُطالِعِه کَرد
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
esai
مقاله
ادامه...
مَقالِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
estupidez
بی مغزی، حماقت
ادامه...
بی مَغزی، حِماقَت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
estupendo
شگفت آور، عالی
ادامه...
شِگِفت آوَر، عالی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
estudioso
مجتهد، اهل مطالعه
ادامه...
مُجتَهِد، اَهل مُطالِعِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
estudiar
مطالعه کردن، مطالعه کنید
ادامه...
مُطالِعِه کَردَن، مُطالِعِه کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
estudiante
دانشجو
ادامه...
دانِشجو
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
esquisser
طرح زدن، طرح
ادامه...
طَرح زَدَن، طَرح
دیکشنری فرانسوی به فارسی