معنی blu - جستجوی لغت در جدول جو
blu
آبی
ادامه...
آبی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
blussen
خاموش کردن
ادامه...
خاموش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Navyblue
آبی دریایی، آبی ناوی
ادامه...
آبی دَریایی، آبی ناوی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
onblusbaar
به طور غیرقابل خاموشی، خاموش نشدنی، غیرقابل خاموشی
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِقابِلِ خاموشی، خاموش نَشِدَنی، غِیرِقابِلِ خاموشی
دیکشنری هلندی به فارسی
Blackandblue
سیاه و آبی
ادامه...
سیاه و آبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Lightblue
آبی روشن
ادامه...
آبی روشَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
op een verbluffende manier
به طرز شگفت انگیز، به روشی خیره کننده
ادامه...
بِه طَرزِ شِگِفت اَنگیز، بِه رَوِشی خیرِه کُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
verbluffen
متحیّر کردن، شگفت زده کردن
ادامه...
مُتَحَیِّر کَردَن، شِگِفت زَدِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verbluffend
مغزپیچ، خیره کننده، شگفت انگیز، مبهوت
ادامه...
مُغزپیچ، خیرِه کُنَندِه، شِگِفت اَنگیز، مَبهُوت
دیکشنری هلندی به فارسی
verbluft
متحیّر، مات و مبهوت
ادامه...
مُتَحَیِّر، مات و مَبهُوت
دیکشنری هلندی به فارسی
nero e blu
سیاه و آبی
ادامه...
سیاه و آبی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Unblushing
بی شرم، رژگونه زدایی
ادامه...
بی شَرم، رُژگونه زُدایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Unblushingly
بدون شرم، بدون سرخ شدن
ادامه...
بِدونِ شَرم، بِدونِ سُرخ شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Skyblue
آبی آسمانی، اسکای بلو
ادامه...
آبی آسِمانی، اِسکای بُلو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bu
این
ادامه...
این
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bluźnierczo
به طور کفرآمیز، به طور کلّی، به طور بی احترامی، با وقاحت، به طور توهین آمیز، پوچی
ادامه...
بِه طُورِ کُفرآمیز، بِه طُورِ کُلّی، بِه طُورِ بی اِحتِرامی، با وِقاحَت، بِه طُورِ تُوهین آمیز، پوچی
دیکشنری لهستانی به فارسی
bleu
آبی
ادامه...
آبی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bluźnierczy
کفرآمیز، کلرزنی
ادامه...
کُفرآمیز، کُلُرزَنی
دیکشنری لهستانی به فارسی
bluźnierstwo
ناسزاگویی، ناهماهنگ
ادامه...
ناسَزاگویی، ناهَماهَنگ
دیکشنری لهستانی به فارسی
blu navy
آبی دریایی، آبی سرمه ای
ادامه...
آبی دَریایی، آبی سُرمِه ای
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
blubbern
حباب ساختن، حباب
ادامه...
حُباب ساختَن، حُباب
دیکشنری آلمانی به فارسی
blumig
به طور پرگلگون، گلدار، به طور گل گون، گلابی، گلی
ادامه...
بِه طُورِ پُرگُلگون، گُلدار، بِه طُورِ گُل گون، گُلابی، گُلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
blutdürstig
خون آشام، تشنه به خون
ادامه...
خون آشام، تِشنِه بِه خون
دیکشنری آلمانی به فارسی
bluten
خون ریختن، خونریزی
ادامه...
خون ریختَن، خونریزی
دیکشنری آلمانی به فارسی
blutgierig
با تشنگی به خون، تشنه به خون
ادامه...
با تِشنِگی بِه خون، تِشنِه بِه خون
دیکشنری آلمانی به فارسی
blutig
با خونریزی، خونین، به طور خونین، کمی نپخته
ادامه...
با خونریزی، خونین، بِه طُورِ خونین، کَمی نَپُختِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
blutig machen
خونین کردن، خونین
ادامه...
خونین کَردَن، خونین
دیکشنری آلمانی به فارسی
blutrot
قرمز خونین، قرمز خونی
ادامه...
قِرمِز خونین، قِرمِز خونی
دیکشنری آلمانی به فارسی
bau
بوی بد، بو
ادامه...
بوی بَد، بو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
blau
آبی
ادامه...
آبی
دیکشنری آلمانی به فارسی
oblunga
بیضوی، مستطیل
ادامه...
بَیضَوی، مُستَطیل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی