معنی blutig
blutig
با خونریزی، خونین، به طور خونین، کمی نپخته
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با blutig
blumig
blumig
بِه طُورِ پُرگُلگون، گُلدار، بِه طُورِ گُل گون، گُلابی، گُلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
bluten
bluten
خون ریختَن، خونریزی
دیکشنری آلمانی به فارسی
lustig
lustig
بِه طُورِ خَندِه دار، خَندِه دار، سَرگَرم کُنَندِه، طَنزآمیز
دیکشنری آلمانی به فارسی
luftig
luftig
با سَبُک، هَوادار، هَوایی
دیکشنری آلمانی به فارسی
mutig
mutig
با دِل و جُرأت، شُجاع، با شُجاعَت، دَلیر، شُجاعانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی