معنی bere - جستجوی لغت در جدول جو
bere
نوشیدن، نوشیدنی
ادامه...
نوشیدَن، نوشیدَنی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bereiken
دست یافتن، می رسد، رسیدن
ادامه...
دَست یافتَن، مِی رَسَد، رِسیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
berekeningen
محاسبات
ادامه...
مُحاسِبات
دیکشنری هلندی به فارسی
berekening
محاسبه
ادامه...
مُحاسِبِه
دیکشنری هلندی به فارسی
berekenend
به طور محاسبه گرانه، محاسبه کردن
ادامه...
بِه طُورِ مُحاسِبِه گَرانِه، مُحاسِبِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
berekenen
محاسبه کردن، محاسبه کنید
ادامه...
مُحاسِبِه کَردَن، مُحاسِبِه کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
berekend
محاسبه شده، محاسبه شده است، به طور محاسبه شده
ادامه...
مُحاسِبِه شُدِه، مُحاسِبِه شُدِه اَست، بِه طُورِ مُحاسِبِه شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی
berekenbaar
قابل محاسبه
ادامه...
قابِلِ مُحاسِبِه
دیکشنری هلندی به فارسی
bereikbare
دست یافتنی، قابل دسترس
ادامه...
دَست یافتَنی، قابِلِ دَسترَس
دیکشنری هلندی به فارسی
bereaksi
واکنش نشان دادن، واکنش نشان دهند
ادامه...
وَاکُنِش نِشان دادَن، وَاکُنِش نِشان دَهَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bereik
دامنه، محدوده
ادامه...
دامَنِه، مَحدودِه
دیکشنری هلندی به فارسی
bereidheid
تمایل
ادامه...
تَمَایُل
دیکشنری هلندی به فارسی
bereid
مشتاق، آماده شده است
ادامه...
مُشتاق، آمادِه شُدِه اَست
دیکشنری هلندی به فارسی
Hilfsbereitschaft
کمک رسانی، تمایل به کمک
ادامه...
کُمَک رِسانی، تَمَایُل بِه کُمَک
دیکشنری آلمانی به فارسی
hilfsbereit
خدماتی، مفید
ادامه...
خِدماتی، مُفید
دیکشنری آلمانی به فارسی
gut vorbereitet
خوب آماده شده
ادامه...
خوب آمادِه شُدِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
bere una coppa
فنجان گرفتن، یک فنجان بنوش
ادامه...
فِنجان گِرِفتَن، یِک فِنجان بِنوش
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
beredar
چرخاندن، در حال گردش
ادامه...
چَرخاندَن، دَر حالِ گَردِش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bene
خوب
ادامه...
خوب
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
berechtigterweise
به حق، به طور مشروع
ادامه...
بِه حَق، بِه طُورِ مَشروع
دیکشنری آلمانی به فارسی
Mere
محض، صرفاً
ادامه...
مَحض، صِرفاً
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bure
بی فایده، رایگان، بی نتیجه، به طور رایگان، بی دلیل بودن، بیهوده، بی فکر، خالی، بیهودگی، بی ارزش
ادامه...
بی فایِدِه، رایِگان، بی نَتیجِه، بِه طُورِ رایِگان، بی دَلیل بودَن، بیهودِه، بی فِکر، خالی، بیهودِگی، بی اَرزِش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
bereitwillig
به آسانی، با کمال میل، مشتاقانه
ادامه...
بِه آسانی، با کَمال مِیل، مُشتاقانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
bereitstellen
ارائه دادن، فراهم کند
ادامه...
اِرائِه دادَن، فراهَم کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
bereit
مشتاق، آماده
ادامه...
مُشتاق، آمادِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
bereichern
غنی کردن، غنی سازی
ادامه...
غَنی کَردَن، غَنی سازی
دیکشنری آلمانی به فارسی
berechtigt
مشروط، توجیه شده است
ادامه...
مَشروط، تَوجِیه شُدِه اَست
دیکشنری آلمانی به فارسی
bereksperimen
آزمایش کردن، آزمایش
ادامه...
آزمایِش کَردَن، آزمایِش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berechnet
به طور محاسبه شده، محاسبه شده است، محاسبه شده
ادامه...
بِه طُورِ مُحاسِبِه شُدِه، مُحاسِبِه شُدِه اَست، مُحاسِبِه شُدِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
berechnend
به طور محاسبه گرانه، محاسبه کردن
ادامه...
بِه طُورِ مُحاسِبِه گَرانِه، مُحاسِبِه کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
berechnen
محاسبه کردن، محاسبه کنید
ادامه...
مُحاسِبِه کَردَن، مُحاسِبِه کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
berechenbar
قابل محاسبه، قابل پیش بینی
ادامه...
قابِلِ مُحاسِبِه، قابِلِ پیش بینی
دیکشنری آلمانی به فارسی
berenda
توری مانند، ژله
ادامه...
توری مانَند، ژِلِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berenang
شنا کردن
ادامه...
شِنا کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
cepat bereaksi
سریع الاثر، سریع واکنش نشان دهند
ادامه...
سَریع الاَثَر، سَریع وَاکُنِش نِشان دَهَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی