معنی berawan - جستجوی لغت در جدول جو
berawan
ابری بودن، ابری
ادامه...
اَبری بودَن، اَبری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
berasal
مبدع بودن، سرچشمه می گیرند
ادامه...
مَبدَع بودَن، سَرچِشمه مِی گیرَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beraat
تبرئه
ادامه...
تَبرِئَه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
terawat
آراسته، به خوبی نگهداری می شود، ترمیم شده
ادامه...
آراستِه، بِه خوبی نِگَهداری مِی شَوَد، تَرمیم شُدِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tertawan
گرفتار، اسیر
ادامه...
گِرِفتار، اَسیر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
relawan
داوطلب، حسگرها
ادامه...
داوُطَلَب، حِسگَرها
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
merawat
مراقبت کردن، پرستار، پرستاری کردن، نگهداری کردن
ادامه...
مُراقِبَت کَردَن، پَرَستار، پَرَستاری کَردَن، نِگَهداری کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beracun
سمّیت، سمّی
ادامه...
سَمّیَت، سَمّی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beradab
مدنی، متمدّن، خوب آداب دیده
ادامه...
مَدَنی، مُتِمَدِّن، خوب آداب دیدِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beragam
متنوّع
ادامه...
مُتِنَوِّع
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berakar
ریشه دادن، ریشه دار شده است
ادامه...
ریشِه دادَن، ریشِه دار شُدِه اَست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berasap
دودی
ادامه...
دودی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bermawan
توبیخ آمیز، بتواند
ادامه...
تُوبیخ آمیز، بِتَوانَد
دیکشنری هلندی به فارسی
berayun
لرزش، تاب
ادامه...
لَرزِش، تاب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
berjalan
راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
melawan
مقابله کردن، مخالفت کنند
ادامه...
مُقابَلِه کَردَن، مُخالِفَت کُنَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beraten
مشاوره دادن، نصیحت کردن، مشورت دادن
ادامه...
مُشاوِرِه دادَن، نَصیحَت کَردَن، مَشوِرَت دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
gerakan
حرکت
ادامه...
حَرَکَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
dermawan
بانی خیر، انسان دوستی، نیکوکار، خیریّه، بخیل، اهداکننده، بزرگ منش
ادامه...
بانیِ خِیر، اِنسان دوستی، نِیکُوکار، خِیریِّه، بَخِیل، اِهداکُنَندِه، بُزُرگ مَنِش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menawan
جذّاب، فریبنده، دلنشین
ادامه...
جَذّاب، فَریبَندِه، دِلنِشین
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bertahan
تحمّل کردن، تحمّل کن، پافشاری کردن
ادامه...
تَحَمُّل کَردَن، تَحَمُّل کُن، پافِشاری کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
beruban
سفید شده، خاکستری
ادامه...
سِفید شُدِه، خاکِستَری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
begaan
مرتکب شدن، متعهّد شدن، ارتکاب
ادامه...
مُرتَکِب شُدَن، مُتِعَهِّد شُدَن، اِرتِکاب
دیکشنری هلندی به فارسی