معنی batili - جستجوی لغت در جدول جو
batili
نامعتبر
ادامه...
نامُعتَبَر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bariki
بخشیدن، برکت دادن
ادامه...
بَخشیدَن، بَرَکَت دادَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kubatilisha
باطل کردن، لغو، بی اثر کردن، لغو کردن
ادامه...
باطِل کَردَن، لَغو، بی اَثَر کَردَن، لَغو کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kubatilisha silaha
از اسلحه خالی کردن، خلع سلاح
ادامه...
اَز اَسلَحِه خالی کَردَن، خُلعِ سِلاح
دیکشنری سواحیلی به فارسی
asili
منشأ، طبیعت، بومی، بومی بودن، ذاتی، غریزی، طبیعی، طبیعی بودن، اصلی، اصالت، به طور اصلی، آغاز، اوّلی
ادامه...
مَنشأ، طَبیعَت، بومی، بومی بودَن، ذاتی، غَریزی، طَبیعی، طَبیعی بودَن، اَصلی، اِصالَت، بِه طُورِ اَصلی، آغاز، اَوَّلی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
akili
هوش، ذهن، روانی، سلامتی عقل، سلامت عقل، زیرکی
ادامه...
هوش، ذِهن، رَوانی، سَلامَتی عَقل، سَلامَت عَقل، زیرَکی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tatil
تعطیل، تعطیلات
ادامه...
تَعطیل، تَعطیلات
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
batin
درونی
ادامه...
دَرونی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
baile
رقص، رقصیدن
ادامه...
رَقص، رَقصیدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
batir
چرخاندن، شکستن، هم زدن
ادامه...
چَرخاندَن، شِکَستَن، هَم زَدَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
dalili
نشانه، علائم، علائمی
ادامه...
نِشانِه، عَلائِم، عَلائِمی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ubatili
بیهودگی، غرور، بی ثمری، بی ارزشی، ابتذال، جزئی نگری
ادامه...
بیهودِگی، غُرور، بی ثَمَری، بی اَرزِشی، اِبتِذال، جُزئی نِگَری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
baridi
معتدل، سرد، سرما، خنک، خنکی، یخ زده، سردمزاجی، یخ زدگی، سرمایش، زمستانی
ادامه...
مُعتَدِل، سَرد، سَرما، خُنَک، خُنَکی، یَخ زَدَه، سَردمِزاجی، یَخ زَدِگی، سَرمایِش، زِمِستانی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
wakili
وکیل دادگستری، یک وکیل، مشاور حقوقی
ادامه...
وَکیل دادگُستَری، یِک وَکیل، مُشاوِر حُقوقی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mkatili
وحشی، وحشیانه، بی رحم، بدخلق، ظالم، خشن، بی ادب، گله مند، استبدادی
ادامه...
وَحشی، وَحشیانِه، بی رَحم، بَدخُلق، ظالِم، خَشِن، بی اَدَب، گِلِه مَند، اِستِبدادی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ubahili
خسّت، بخل، خسیس بودن
ادامه...
خِسَّت، بُخل، خَسیس بودَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ukatili
وحشی گری، بی ادبی، وحشی سازی، بی رحمی، خامی، شقاوت، خشونت، دل سنگی، بی انسانی، بدرفتاری
ادامه...
وَحشی گَری، بی اَدَبی، وَحشی سازی، بی رَحمی، خامی، شَقاوَت، خُشونَت، دِل سَنگی، بی اِنسانی، بَدرَفتاری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kamili
مطلق، کامل، تمام، پر، جدایی ناپذیر
ادامه...
مُطلَق، کامِل، تَمام، پُر، جُدایی ناپَذیر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tatilci
مسافر تعطیلاتی، تعطیل کننده
ادامه...
مُسافِر تَعطیلاتی، تَعطیل کُنَندِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
partili
حزبی، عضو حزب
ادامه...
حِزبی، عُضو حِزب
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
bayilik
نمایندگی
ادامه...
نَمَایَندِگی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kwa njia isiyoweza kubatilishwa
به طور غیرقابل فسخ، غیر قابل برگشت
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِقابِلِ فَسخ، غِیرِ قابِلِ بَرگَشت
دیکشنری سواحیلی به فارسی