معنی asli - جستجوی لغت در جدول جو
asli
اصیل، اصلی، بومی
ادامه...
اَصیل، اَصلی، بومی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ahli
استاد، متخصّص
ادامه...
اُستاد، مُتِخَصِّص
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
adli
جنایی، قضایی
ادامه...
جِنایی، قَضایی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
asili
منشأ، طبیعت، بومی، بومی بودن، ذاتی، غریزی، طبیعی، طبیعی بودن، اصلی، اصالت، به طور اصلی، آغاز، اوّلی
ادامه...
مَنشأ، طَبیعَت، بومی، بومی بودَن، ذاتی، غَریزی، طَبیعی، طَبیعی بودَن، اَصلی، اِصالَت، بِه طُورِ اَصلی، آغاز، اَوَّلی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
asi
ناهماهنگ، اکتسابی
ادامه...
ناهَماهَنگ، اِکتِسابی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
keaslian
بومی بودن، اصالت، واقعیّت
ادامه...
بومی بودَن، اِصالَت، واقِعیَّت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara asli
بومی، اصلی
ادامه...
بومی، اَصلی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kutoa fedha taslimu
پول گرفتن، پول نقد بده
ادامه...
پول گِرِفتَن، پول نَقد بِدِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی