معنی Sickly - جستجوی لغت در جدول جو
Sickly
ضعیف، بیمارگونه
ادامه...
ضَعیف، بیمارگونِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Prickly
خاردار
ادامه...
خاردار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Silky
ابریشمی
ادامه...
اَبریشَمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Silly
احمقانه
ادامه...
اَحمَقانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Scaly
پولک دار، فلس مانند
ادامه...
پَولَک دار، فَلس مانَند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Nicely
زیبا، به خوبی
ادامه...
زیبا، بِه خوبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tickle
قلقلک کردن، غلغلک دادن
ادامه...
قِلقِلک کَردَن، غِلغِلک دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Thickly
به طور ضخیم، ضخیم
ادامه...
بِه طُورِ ضَخیم، ضَخیم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Pickle
ترشی انداختن، ترشی
ادامه...
تُرشی اَنداختَن، تُرشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Slickly
به طور لغزنده، نرم
ادامه...
بِه طُورِ لَغزَندِه، نَرم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Spicily
به طور تند و تیز، تند
ادامه...
بِه طُورِ تُند و تیز، تُند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sticky
چسبناک، چسبنده
ادامه...
چَسبناک، چَسبَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sicken
بیمار کردن، مریض
ادامه...
بیمار کَردَن، مَریض
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Simply
به طور ساده، به سادگی
ادامه...
بِه طُورِ سادِه، بِه سادِگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Richly
غنی
ادامه...
غَنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Quickly
به سرعت
ادامه...
بِه سُرعَت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sick
بیمار، مریض
ادامه...
بیمار، مَریض
دیکشنری انگلیسی به فارسی