جدول جو
جدول جو

معنی Row - جستجوی لغت در جدول جو

Row
رد شدن، ردیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Row
مقدمه مفهومی درباره واژه
سطر به ردیفی از داده ها در یک جدول یا ساختار دو بعدی گفته می شود که هر خانه در آن حاوی یک مقدار خاص است. این مفهوم در زمینه های مختلف مانند پایگاه داده ها، جداول و صفحه گسترده ها مورد استفاده قرار می گیرد.
کاربرد واژه در برنامه نویسی یا زیرشاخه های فناوری اطلاعات
در پایگاه داده ها، یک row معمولاً معادل یک رکورد است که اطلاعات یک موجودیت خاص را در خود دارد. در Excel یا Google Sheets، هر سطر شامل مقادیر مختلف برای یک ردیف از داده ها است.
مثال های واقعی و کاربردی در زندگی یا پروژه های IT
در یک بانک اطلاعاتی مشتریان، هر row شامل اطلاعات مربوط به یک مشتری است مانند نام، آدرس، شماره تلفن و تاریخ ثبت نام. در Excel، ممکن است هر row اطلاعات مربوط به یک فروش یا تراکنش مالی باشد.
نقش واژه در توسعه نرم افزار یا معماری سیستم ها
در پایگاه داده های رابطه ای، اطلاعات به صورت ردیف ها (rows) و ستون ها (columns) ذخیره می شود. این ساختار به برنامه نویسان کمک می کند تا داده ها را با کارایی بالا ذخیره و بازیابی کنند.
شروع استفاده از این واژه در تاریخچه فناوری و تکامل آن در سال های مختلف
در دوران اولیه پایگاه داده ها، مفهوم row در سیستم های قدیمی تر مانند CODASYL به وجود آمد و در سیستم های مدرن رابطه ای تکامل یافت.
تفکیک آن از واژگان مشابه
row با column تفاوت دارد؛ row به ردیف های افقی اشاره دارد، در حالی که column به ستون های عمودی مربوط است.
شیوه پیاده سازی واژه در زبان های برنامه نویسی مختلف
در SQL:
`SELECT * FROM customers WHERE id = 1;`
در Python:
`row = [’John’, ’Doe’, ’123 Main St’]`
چالش ها یا سوءبرداشت های رایج در مورد آن
افراد ممکن است تفاوت بین ردیف ها و ستون ها را در جداول درک نکنند یا ندانند که هر ردیف به یک رکورد خاص اشاره دارد.
نتیجه گیری کاربردی برای استفاده در متون تخصصی و آموزشی
درک ساختار row و column در پایگاه داده ها و جداول به درک بهتری از نحوه ذخیره و بازیابی داده ها کمک می کند.
فرهنگ اصطلاحات فناوری اطلاعات IT

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گندیدن، پوسیدگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دزدیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قسم خوردن، نذر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاشت کردن، کاشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشیدن، یدک کش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چمن زدن، چمن زنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعظیم کردن، تعظیم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پر سر و صدا، زمخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشوب، گستاخی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به طور هیاهوآلود، بی سر و صدا
دیکشنری انگلیسی به فارسی