معنی Rot
Rot
گندیدن، پوسیدگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Rot
rot
rot
آروغ، آروغ زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Rat
Rat
خِیانَت کَردَن، موش صَحرایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Row
Row
رَد شُدَن، رَدیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Root
Root
ریشِه دادَن، ریشِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Rob
Rob
دُزدیدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
mot
mot
کَلَمِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Pot
Pot
گُلدان گُذاشتَن، قَابلَمَه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lot
lot
پَرواز، پَرواز کُن
دیکشنری لهستانی به فارسی
tot
tot
مُردِه
دیکشنری آلمانی به فارسی