معنی Mother - جستجوی لغت در جدول جو
Mother
مادر
ادامه...
مادَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Mutter
مادر
ادامه...
مادَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
Motor
موتوری، موتور
ادامه...
موتوری، موتور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Motor
موتوری، موتور
ادامه...
موتوری، مُوتُور
دیکشنری آلمانی به فارسی
Other
دیگر
ادامه...
دیگَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
voter
رأی دادن
ادامه...
رأی دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
noter
ارزیابی کردن، توجّه داشته باشید، یادداشت کردن
ادامه...
اَرزیابی کَردَن، تَوَجُّه داشتِه باشید، یادداشت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
doter
اهدا کردن، وقف کردن
ادامه...
اِهدا کَردَن، وَقف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
roter
آروغ زدن
ادامه...
آروغ زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Mutter
زیر لب گفتن، غرغر کردن
ادامه...
زیرِ لَب گُفتَن، غُرغُر کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Another
دیگر، دیگری
ادامه...
دیگَر، دیگَری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Matter
مهمّ بودن، ماده
ادامه...
مُهِمّ بودَن، مادِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Motherly
مادری، مادرانه
ادامه...
مادَری، مادَرانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Either
یا، هر دو
ادامه...
یا، هَر دُو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Gather
جمع آوری کردن، جمع کردن
ادامه...
جَمع آوَری کَردَن، جَمع کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
colher
محصول برداشت کردن، برای برداشت، جمع آوری کردن، برداشت کردن، گرفتن
ادامه...
مَحصول بَرداشت کَردَن، بَرایِ بَرداشت، جَمع آوَری کَردَن، بَرداشت کَردَن، گِرِفتَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
Tether
بستن به، تتر
ادامه...
بَستَن بِه، تَتَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Totter
لنگ لنگان راه رفتن، تکان خوردن
ادامه...
لَنگ لَنگان راه رَفتَن، تَکان خُوردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Smother
خفه کردن، خفه کن
ادامه...
خَفِه کَردَن، خَفِه کُن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Wither
خشک شدن، پژمرده شدن
ادامه...
خُشک شُدَن، پَژمُردِه شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
rocher
سنگی بودن، سنگ
ادامه...
سَنگی بودَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Bother
مزاحمت کردن، مزاحم
ادامه...
مُزاحِمَت کَردَن، مُزاحِم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Motherliness
مادریّت، مادر بودن
ادامه...
مادریّت، مادَر بودَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی