معنی doter
doter
اهدا کردن، وقف کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با doter
roter
roter
آروغ زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dokter
dokter
پِزِشک، دُکتُر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
douter
douter
شَک کَردَن، شَک
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dorer
dorer
طَلا کَردَن، قَهوِه ای
دیکشنری فرانسوی به فارسی
noter
noter
اَرزیابی کَردَن، تَوَجُّه داشتِه باشید، یادداشت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
voter
voter
رأی دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dater
dater
تاریخ گُذاشتَن، تاریخ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dotar
dotar
اِهدا کَردَن، وَقف کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
doler
doler
دَرد کَردَن، صَدَمِه دیدِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی