معنی voter
voter
رأی دادن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با voter
roter
roter
آروغ زَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
votar
votar
رأی دادَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
doter
doter
اِهدا کَردَن، وَقف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
noter
noter
اَرزیابی کَردَن، تَوَجُّه داشتِه باشید، یادداشت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
voler
voler
پَرواز کَردَن، پَرواز کُن، دُزدی کَردَن، دُزدیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
votar
votar
رأی دادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی