جدول جو
جدول جو

معنی مزهزه - جستجوی لغت در جدول جو

مزهزه
زه زه گوینده ظفرین گوی: پرویز ملک چون سخن خوب شنیدی آنرا که سخن گفتی گفتیش که: هان زه پرویز گرایدون که در ایام تو بودی بودی همه الفاظ ترا جمله مزهزه. (منوچهری) توضیح دزی گوید: (تحسین کردن) زهزه مزهزه (رنگ درخشان)
فرهنگ لغت هوشیار
مزهزه((مُ زَ زِ))
زه زه گوینده، آفرین گوی
تصویری از مزهزه
تصویر مزهزه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزمزه
تصویر مزمزه
مزه کردن، چشیدن مزۀ چیزی
مزمزه کردن: چشیدن اندکی از چیزی برای دانستن مزۀ آن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ زَ / زِ)
در تداول عامه، جراحت فراوان. زخم بسیار.
- زخم و زیلی، زخمی. زخمین. زخمی پر از زخم. پر از جراحت. زخمگین و زخمالو
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جنبانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- مزمزه کردن، حرکت دادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
رجوع به مزازت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ مَ)
برانگیختن فتنه و شورش و جنگ میان مردم، خوار و رام گردانیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جنبانیدن. (منتهی الارب). حرکت دادن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مزازه
تصویر مزازه
مزازت درفارسی: افزونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزمزه
تصویر مزمزه
چشیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزهره
تصویر مزهره
از ریشه پارسی زه گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزمزه
تصویر مزمزه
((مَ مَ زِ))
چشیدن مزه چیزی
فرهنگ فارسی معین
چشیدن، چشش
فرهنگ واژه مترادف متضاد